🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۶۴۶ : هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم

(ثبت: 176938)

هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم

نه حبابم که گره بیهده بر باد زنم

جوهر ذاتی من موجه دریای بقاست

پیچ و خم چند درین بیضه فولاد زنم؟

نعل من پیش محیط است در آتش چون سیل

تا به دریا نرسم ناله و فریاد زنم

این قیامت که من از هستی ناقص دیدم

نیست ممکن که به محشر در ایجاد زنم

چه گشادم ز جنون شد که خردمند شوم؟

از خرابات چه دیدم که به آباد زنم؟

چهره ساخته ماه دلم کرد سیاه

می روم صیقلش از حسن خداداد زنم

چون کسی نیست که باری ز دلم بردارد

چون جرس چند درین قافله فریاد زنم؟

صائب این زمزمه ها از سر بیدردی نیست

که صلا از نفس گرم به صیاد زنم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا