🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۶۵ : آب حیوان زند آب در میخانه ما

(ثبت: 171856)

آب حیوان زند آب در میخانه ما

می گزد خضر لب از حسرت پیمانه ما

از سر شیشه اگر پنبه بگیرد ساقی

گل ابری شود از گریه مستانه ما

در دل ما نبود منزلتی دنیا را

گنج افتاده ز طاق دل ویرانه ما

دانه سوخته خال، پر و بال رساند

بر لب کشت همان خال بود دانه ما

چند از دور کسی دست بر آتش دارد؟

رشته فرسود ادب شد پر پروانه ما

صائب از بس که پریشانی خاطر جمع است

جغد وحشت کند از سایه ویرانه ما

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا