🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۸۷۸ : در کوی جان به قطع مراحل نمی رسیم

(ثبت: 177170)

در کوی جان به قطع مراحل نمی رسیم

تا گرد جسم هست به منزل نمی رسیم

نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام

از حق گذشته ایم و به باطل نمی رسیم

در دست و پا زدن گرو از موج می بریم

دانسته ایم اگر چه به ساحل نمی رسیم

کار شتابکار به پایان نمی رسد

این است اگر شتاب، به منزل نمی رسیم

خونی که بود در تن ما، سوخت چون نفس

وز بخت بد هنوز به قاتل نمی رسیم

دست کرم ز رشته تسبیح برده ایم

روزی نمی رود که به صد دل نمی رسیم

زینسان که موج حادثه دنبال ما گرفت

چون کشتی حباب به ساحل نمی رسیم

صائب درین محیط که هر قطره واصل است

ما در خود از طبیعت کاهل نمی رسیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا