🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۸۸۷ : چون صبح خنده با جگر چاک می زنیم

(ثبت: 177179)

چون صبح خنده با جگر چاک می زنیم

در موج خیز خون نفس پاک می زنیم

هر جا که موج حادثه ابرو بلند کرد

ما چون حباب پیرهنی چاک می زنیم

همت به هیچ مرتبه راضی نمی شود

در دام، فال حلقه فتراک می زنیم

در سردسیر خاک که یک روی گرم نیست

جوشی به زور شعله ادراک می زنیم

چون کاروان ریگ به منزل نمی رسیم

چندان که قطره بر ورق خاک می زنیم

ناخن حریف آبله دل نمی شود

بر قلب شیشه خانه افلاک می زنیم

صائب کدام غبن به این می رسد که ما

داریم می به ساغر و تریاک می زنیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا