🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۰۷۶ : ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن

(ثبت: 177368)

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن

حشر خواب آلودگان از نعره مستانه کن

مجلس از دود چراغ کشته ماتمخانه ای است

این مصیبت خانه را از باده عشرتخانه کن

از بت پندار زناری است هر مو بر تنم

تیشه مردانه ای در کار این بتخانه کن

سرمه سایی می کند در مغزها دود خمار

این جهان تیره را روشن به یک پیمانه کن

چهره گلگون برافروز از شراب آتشین

برگ برگ این چمن را بلبل و پروانه کن

ساغری لبریز کن از باده اندیشه سوز

هر که دعوای خردمندی کند دیوانه کن

می رود فیض صبوح از دست تا دم می زنی

پیش این دریای رحمت دست را پیمانه کن

در جهان بیخودی هوش و خرد بیگانه است

صاف ملک خویش را از لشکر بیگانه کن

کلک صائب پرده از کار جهان برداشته است

ساغر مردافکنی در کار این دیوانه کن

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا