🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۱۲۲ : می کند در پرده دل سیر دایم آه من

(ثبت: 177414)

می کند در پرده دل سیر دایم آه من

تا کسی واقف نگردد از غم جانکاه من

نیست چون گوهر مرا امروز داغ بی کسی

بود از گرد یتیمی خاک بازیگاه من

بسته ام یک روز با سیلاب احرام محیط

کی شود زخم زبان خلق خار راه من؟

با لب خاموش از زخم زبان ها فارغم

نیست دستی خار را بر دامن کوتاه من

دوست از بیداری من در کنار مادرست

زیر شمشیرست دشمن از دل آگاه من

بی نیاز از چوب منع و فارغم از دور باش

نیست از جوش معانی ره به خلوتگاه من

فکر دنیا ره ندارد در دل روشن مرا

این کلف را شسته است از چهره خود ماه من

صائب از اندیشه زنجیر مویان فارغم

نیست جز زلف پریشان سخن دلخواه من

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا