🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۱۴۷ : پای ما تا از گل تعمیر می آید برون

(ثبت: 177439)

پای ما تا از گل تعمیر می آید برون

جوی خون از پنجه تدبیر می آید برون

نیست مهر مادری در طینت گردون، چرا

صبح را بی خود ز پستان شیر می آید برون؟

تا کند دیوانه ای را در محبت پایدار

خون ز چشم حلقه زنجیر می آید برون

می جهد از سینه پر ناوک من آه گرم

زین نیستان عاقبت این شیر می آید برون

ابر رحمت سایه اندازد اگر بر خاک ما

تا قیامت سبزه شمشیر می آید برون

هر کجا تدبیر می چیند بساط مصلحت

از کمین بازیچه تقدیر می آید برون

آنچه من از شکوه در دل بر سر هم چیده ام

کی زبان از عهده تقریر می آید برون؟

می کند آواره یک کج بحث چندین راست را

یک کمان از عهده صد تیر می آید برون

خامه جان بخش صائب چون شود صورت نگار

آب خضر از چشمه تصویر می آید برون

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا