🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۲۵۲ : نیم غمگین که مرگ آرد مرا از زندگی بیرون

(ثبت: 177544)

نیم غمگین که مرگ آرد مرا از زندگی بیرون

ازین داغم که می آرد ز شغل بندگی بیرون

چنین کز قطع راه زندگانی مانده گردیدم

مگر خواب اجل آرد مرا از ماندگی بیرون

تهیدستی است بر اهل کرم از کوه سنگین تر

نیارد از گرانی ابر را بارندگی بیرون

کند همصحبت بد در نظرها خوار نیکان را

پر طاوس را پا آرد از زیبندگی بیرون

تواضع می فزاید رتبه ارباب دولت را

ز غلطانی نیاید گوهر از ارزندگی بیرون

ز پیری می کشد از ظلم دست خویش هم ظالم

خمیدن تیغ را آرد گر از برندگی بیرون

برآورد آن که از دوزخ من آلوده دامان را

مرا ای کاش می آورد از شرمندگی بیرون

رگ گردن فزود از طوق قمری سرو را صائب

ز رعنایی نیارد سرکشان را بندگی بیرون

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا