🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۲۶۰ : چند دندان تأمل به جگر افشردن؟

(ثبت: 177552)

چند دندان تأمل به جگر افشردن؟

چون صدف اشک فرو خوردن و گوهر کردن

چون قلم تا سر خود را ننهی بر کف دست

نتوان وادی خونخوار سخن سر کردن

تا قدم دایره سان بر سر خود نگذاری

معنی از عالم بالا نتوان آوردن

تا چون چوگان نشود قامتت از فکر سخن

از حریفان نتوان گوی فصاحت بردن

آن ازین کوچه برد سر به سلامت بیرون

که سر سخت ز هر سنگ تواند خوردن

هر که سر در سر معنی نکند همچو قلم

به که ناموس تخلص نکشد بر گردن

سخنی کز سر اندیشه نباشد پوچ است

شعر پر مغز نگردد ز دهن پر کردن

سخن آن است که چون پرده ز رخسار کشد

رنگ از چهره یاقوت تواند بردن

ارج اهل سخن این بس، که به افلاک رسید

شعله شهرت این طایفه بعد از مردن

در گذر صائب ازین مرحله آتش خیز

بیش ازین پای در آتش نتوان افشردن

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا