🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۳۰۷ : صدای پا نبود در خرام درویشان

(ثبت: 177599)

صدای پا نبود در خرام درویشان

زمین به خواب رود زیر گام درویشان

چو نی اگر چه بود خشک، کام درویشان

شکر به تنگ بود در کلام درویشان

چه لذت است که بادست پخت بی برگی است

نمکچش است سراسر طعام درویشان

اگر ز سنگ حوادث شود هلال هلال

صدا بلند نگردد ز جام درویشان

که می تواند وصف تمام ایشان کرد؟

به از تمام جهان، ناتمام درویشان

ز روستای طمع رخت برده اند برون

مساز روی ترش از سلام درویشان

میان مور و سلیمان تفاوتی ننهد

چو سفره باز کند فیض عام درویشان

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا