🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۳۴۸ : اگر به سوخته جانی رسد شراره من

(ثبت: 177640)

اگر به سوخته جانی رسد شراره من

امید هست که روشن شود ستاره من

به گریه ربط من امروز نیست، کز طفلی

ز اشک، تخت روان بود گاهواره من

میا به دیدنم ای سنگدل برای خدا

که خون شود جگر سنگ از نظاره من

ز سقف پست خطرهاست سربلندان را

مگر پیاده شود همت سواره من

نشد گشاده ز دل عقده ای مرا، هر چند

ز سبحه گرد برآورد استخاره من

خراب می شوی، از پیش راه من برخیز

که کار سیل کند مستی گذاره من

به نور ماه مرا نیست حاجتی صائب

که پاره دل خویش است ماهپاره من

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا