🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۴۹ : به کوی عشق مبر زاهد ریایی را

(ثبت: 171940)

به کوی عشق مبر زاهد ریایی را

مکن به شهر بدآموز، روستایی را

جماعتی که به بیگانگان نمی جوشند

نچیده اند گل باغ آشنایی را

ز زلف ماتمیان ناخنی چه بگشاید؟

قلم چه داد دهد قصه جدایی را؟

چه دل به شبنم این باغ و بوستان بندم؟

که کرده اند روان، درس بی وفایی را

هلاک غیرت آن رهروم که می دارد

ز چشم آبله پنهان، برهنه پایی را

ز نقش شهپر طاوس می توان دانست

که چشمهاست به دنبال، خودنمایی را

نمی شود نشود فرق سرکشان پامال

سفر به خاک بود ناوک هوایی را

تلاش چاشنی کنج آن دهن صائب

به کام شکر، شیرین کند گدایی را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا