🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۵۹۸ : ز آستان تو کرد آن که پای ما کوتاه

(ثبت: 177890)

ز آستان تو کرد آن که پای ما کوتاه

به تیغ، رشته عمرش کند قضا کوتاه!

کجا به دامن آن قبله مراد رسد؟

که هست دست من از دامن دعا کوتاه

درازدستی دربان ز چوب منع نکرد

ز آستانه امید، پای ما کوتاه

مگر به لطف خموشم کنی وگرنه چو شمع

نمی شود به بریدن زبان مرا کوتاه

ز عمر کوته خود آنقدر امان خواهم

کزان دو زلف کنم دست شانه را کوتاه

نبرد از دل فرعون زنگ، دست کلیم

ز صبحدم شب ما می شود کجا کوتاه؟

به وصف زلف، شب هجر نارسایی کرد

کند درازی افسانه راه را کوتاه

نمی رسد به گریبان عافیت دستت

نکرده دست ز دامان مدعا کوتاه

توان به صبر خمش هرزه نالان را

که از مقام شود ناله درا کوتاه

ز پیچ و تاب دل افزود بیش طول امل

شود ز تاب زدن گر چه رشته ها کوتاه

کند بلندی دعوی برهنه عورت جهل

که از کشیدن قد می شود قبا کوتاه

ز بس که بر در بیگانگی زدم صائب

شد از خرابه من پای آشنا کوتاه

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا