🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۶۱۴ : در جسم خاکسار مرا جان سوخته

(ثبت: 177906)

در جسم خاکسار مرا جان سوخته

باشد سفال تشنه و ریحان سوخته

چون لاله گرچه چشم و چراغم بهار را

تر می کنم به خون جگر نان سوخته

تخمی که سوخت سبز نگردد ز نوبهار

از می چگونه تازه شود جان سوخته؟

خیزد نفس ز سینه گرمم به رنگ آه

خاکسترست گرد بیابان سوخته

از مرگ فارغند حریفان پاکباز

آتش چه می کند به نیستان سوخته؟

از خاک پای سوختگان است سرمه ام

بینایی شرر بود از جان سوخته

چون داغ لاله است زمین گیر آه من

از دل به لب نمی رسد افغان سوخته

جان تازه شد ز سینه بی آرزو مرا

گلزار رهروست بیابان سوخته

صائب ز خوان نعمت الوان نوبهار

قانع شدم چو لاله به یک نان سوخته

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا