🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۶۲۹ : تا کرد خانه از رخ او روشن آینه

(ثبت: 177921)

تا کرد خانه از رخ او روشن آینه

گیرد ز آفتاب به گل روزن آینه

جوهر مکن خیال، که از بیم غمزه اش

پوشیده است زیر قبا جوشن آینه

در دیده نظارگیان جمال تو

بی نور تر ز خانه بی روزن آینه

در روشنی به جبهه خوبان نمی رسد

گیرد اگر چراغ ته دامن آینه

رفتم سیاه نامه ازین تیره خاکدان

بردم جلا نداده ازین گلخن آینه

روشندلان به نیم نفس تیره می شوند

یک شبنم فسرده و صد خرمن آینه

آورد چشم من به هوای خطش غبار

افشاند آن عبیر به پیراهن آینه

تا این غزل ز خامه صائب نبست نقش

روشن نشد که ذهن کند روشن آینه

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا