🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۶۵۸ : نیست در مغز زمین چون گردبادم ریشه ای

(ثبت: 177950)

نیست در مغز زمین چون گردبادم ریشه ای

جز سفر در دل نمی گردد مرا اندیشه ای

فارغ از ملک سلیمانم که از روشندلی

در نظر دارم پریزادی ز هر اندیشه ای

گلعذاران می ربایندم ز دست یکدگر

جز نظربازی ندارم همچو شبنم پیشه ای

گر نسازم کار عشق از ناتمامی ها تمام

کار خود را می کنم آخر تمام از تیشه ای

گر چه از خط دور حسن او به آخرها رسید

چون تنک ظرفان مرا کافی بود ته شیشه ای

سنگ را هر چند می سازم به آه گرم نرم

در دل سخت تو نتوانم دواندن ریشه ای

تلخی عالم مرا صائب شراب تلخ بود

گر درین وحشت سرا می بود عاشق پیشه ای

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا