🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۶۵ : هزار حیف که گل کرد بینوایی ما

(ثبت: 171956)

هزار حیف که گل کرد بینوایی ما

به چشم آبله آمد برهنه پایی ما

ز چرب نرمی ما دشمنان دلیر شدند

خمیر مایه غم گشت مومیایی ما

چراغ دیده روزن ز خانه درگیرد

به آفتاب رسیده است روشنایی ما

ز دامن نظر اهل عشق پاکترست

زمین میکده از فیض پارسایی ما

به جامه گل رعنا به بوستان آید

گل عذار تو و چهره حنایی ما

نشسته است چنان نقش ما در آن درگاه

که آفتاب بود داغ جبهه سایی ما

تو پا به دامن منزل بکش، که تا دامن

هزار مرحله دارد شکسته پایی ما

ز هاله ماه شود در ته سپر پنهان

اگر بلند شود آه بینوایی ما

کجاست گوش سخن کش در انجمن صائب؟

که جوش کرد شراب سخنسرایی ما

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا