🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۸۱۸ : بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی

(ثبت: 178110)

بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی

ره به گنجینه اسرار نبرده است کسی

من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟

اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی

لب نهادم به لب یار و سپردم جان را

تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی

ریزش اشک مرا نیست محرک در کار

دامن ابر بهاران نفشرده است کسی

آب آیینه ز عکس رخ من نیلی شد

اینقدر سیلی ایام نخورده است کسی

غیر از آن کس که سر خود به گریبان برده است

گوی توفیق ازین عرصه نبرده است کسی

داغ پنهان مرا کیست شمارد صائب؟

در دل سنگ شرر را نشمرده است کسی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا