🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۹۰۷ : ای غنچه لب که سر به گریبان کشیده ای

(ثبت: 178199)

ای غنچه لب که سر به گریبان کشیده ای

در پرده ای و پرده عالم دریده ای

برق سبک عنانی و کوه گران رکاب

در هیچ جا نه و همه جا آرمیده ای

تمکین لفظ و شوخی معنی است در تو جمع

در جلوه ای و پای به دامن کشیده ای

صد پیرهن غریب تر از یوسفی به حسن

در مصر ساکنی و به کنعان رسیده ای

چشم بد از تو دور که چون طفل اشک من

هر کوچه ای که هست به عالم، دویده ای

در پله غرور تو دل گر چه بی بهاست

ارزان مده ز دست که یوسف خریده ای

غیر از نگاه عجز که از دور می کند

ای سنگدل ز صائب مسکین چه دیده ای؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا