🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۹۴۹ : دستی به سر زلف خود از ناز کشیدی

(ثبت: 178241)

دستی به سر زلف خود از ناز کشیدی

تا حلقه به گوش که دگر باز کشیدی

شد بر لب دریاکش من مهر خموشی

جامی که ز منصور سخن بازکشیدی

در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟

بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟

ای آینه در روی زمین دیدنیی نیست

بیهوده چرا منت پرداز کشیدی؟

جز سرمه که برخاست به تعظیم تو از جای؟

چندان که درین انجمن آواز کشیدی

ای کبک لب از خنده بیهوده نبستی

تا رخت به سرپنجه شهباز کشیدی

چون برگ گل افزود به رسوایی نکهت

هر پرده که بر چهره این راز کشیدی

خون گشت دل زمزمه پرداز تو صائب

تا این غزل از طبع سخنساز کشیدی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا