🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۴۹ : روشن ز داغ های نهان ساز سینه را

(ثبت: 172040)

روشن ز داغ های نهان ساز سینه را

از پشت، رو شناس کن این آبگینه را

یک دم بود گرفتگی ماه و آفتاب

روشن گهر به دل ندهد جای کینه را

دارد ترا همیشه معذب فشار قبر

از گرد کینه تا نکنی پاک سینه را

بی آه سرد دل به مقامی نمی رسد

موج خطر بود پر و بال این سفینه را

با جسم، روحی من چو مسیحا کند عروج

شهباز من به جا نگذارد نشینه را

دل می کنم به خط خوش ازان زلف مشکبار

ته جرعه ای بس است خمار شبینه را

از حرف وصوت خرده جان می رود به باد

از باد دست حفظ نما این خزینه را

در سینه بود مهر رخش تا خطش دمید

آخر به خط یار رساندم سفینه را

صائب به آرزوی دل خود نمی رسی

تا پاک از آرزو نکنی لوح سینه را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا