🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۸ : بر جگر تا خورده ام نیش خمار نوش را

(ثبت: 171369)

بر جگر تا خورده ام نیش خمار نوش را

می کنم با درد سودا باده سرجوش را

مهر بر لب زن که در خون غوطه (ور هرگز نساخت)

زخم دندان پشیمانی لب خاموش را

چون صدف هر کس به غور بحر خاموشی رسید

کاسه دریوزه سیماب سازد گوش را

بازی همواری ظاهر مخور از دشمنان

نان سوزن دار پیش افکن سگ خاموش را

ای ردا از دوش من بردار دست التفات

کرده ام وقف سبوی می پرستان دوش را

کلک شکربار صائب بر سر شور آمده است

تنگ شکرساز یکسر پرده های گوش را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا