🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸۳ : غوطه دادم در دل الماس داغ خویش را

(ثبت: 171374)

غوطه دادم در دل الماس داغ خویش را

روشن از آب گهر کردم چراغ خویش را

شد چو داغ لاله خاکستر نفس در سینه ام

تا ز خون چون لاله پر کردم ایاغ خویش را

چون شوم با خار و خس محشور در یک پیرهن؟

من که می دزدم ز بوی گل دماغ خویش را

بی خودی را گردش چشم تو عالمگیر ساخت

از که گیرم، حیرتی دارم، سراغ خویش را

می شود شور قیامت مرهم کافوریم

من که پروردم به چشم شور، داغ خویش را

عشرت ده روزه گل قابل تقسیم نیست

وقف بلبل می کنم دربسته، باغ خویش را

بیش ازین صائب نمی آید ز من اخفای عشق

چند دارم در ته دامن چراغ خویش را؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا