🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
علی معصومی در دوباره بر می گردم
درودهای بیکران عالم محضر خداست هستی جای گنجایش او را ندارد که او محاط بر هستی است
اسماعیل علیخانی در پول میکاپ و کت و دامن و شلوار نداشت
درو بر شما🌺
متشکرم زنده باشید🌺
درود بر شما با آرزوی توفیق الهی 🌹🌹
مهدی سیدحسینی در با مردم بی درد ندانی که چه دردی ست؟!
درود استاد خراسانی بزرگوار زیبا و خاطره غم انگیزی بود روحشون قرین رحمت الهی سلامت
اعضا تایید شده: 1773
تعداد اشعار: 26584
تعداد مطالب: 2880
تعداد کل نظرات و نقدها:146436
شعرپاک تولد این عزیزان را تبریک میگوید:
از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت
شد عزیز آن کس که یوسف را ز پیراهن شناخت
رخنه دل کرد بر من جسم را ماتم سرا
خانه زندان شد به هر مرغی که او روزن شناخت
بینش ظاهر به کنه روح نتواند رسید
چون مسیحا را تواند دیده سوزن شناخت؟
کفر و دین و روز و شب در عالم حیرت یکی است
در بلا افتاد هر کس دوست از دشمن شناخت
تا بر آمد جان ز تن، گم کرد نادان خویش را
وای بر آن کس که یوسف را به پیراهن شناخت
از در و دیوار می پرسد خبر آیینه را
گر چه طوطی خویش را ز آیینه روشن شناخت
اشک من تا روشناس چهره شد، در دل نماند
همچو آن طفلی که راه کوچه و برزن شناخت
خرده راز شرر در سینه اش سیماب شد
سنگ از روزی که ذوق صحبت آهن شناخت
رفت آسایش ز دل تا ره به کوی یار برد
مور کی از پا نشیند چون ره خرمن شناخت؟
غوطه در خون می زند چون یاد گلشن می کند
تا دل صائب حضور گوشه گلخن شناخت
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :
علی معصومی در سر منشاء دیوانگی
سلام اقا سیاوش قبلا هم با حنابعالی در این وادی سخن رفته بود. جنابعالی متاسفاته با سوالاتی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و سپاس مجدد
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام مجدد خیلی خوشحالم که هستی ، سلامتی و در کنار خانواده به فضل الهی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و عرض ادب این شعر شاید تاریخ سرودنش به ده سال قبل برمی گرده اولآ
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام رابعه دوم دختر شاعرم اولا : در تعجبم چرا تا به امروز این شعر را
بستن فرم