🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار رباعیات
عنوان شعر خوانش نظرات
رباعی شمارهٔ ۱ : با آنکه خوش آید از تو، ای یار، جفا 113
رباعی شمارهٔ ۲ : عیشی نبود چو عیش لولی و گدا 106
رباعی شمارهٔ ۳ : ای دوست، به دوستی قرینیم تو را 109
رباعی شمارهٔ ۴ : ای دوست، فتاد با تو حالی دل را 99
رباعی شمارهٔ ۵ : سودای تو کرد لاابالی دل را 105
رباعی شمارهٔ ۶ : تا با توام، از تو جان دهم آدم را 148
رباعی شمارهٔ ۷ : تا ظن نبری که مشکلی نیست مرا 133
رباعی شمارهٔ ۸ : دل بر تو نهم، زنم بداندیشان را 115
رباعی شمارهٔ ۹ : از بادهٔ عشق شد مگر گوهر ما؟ 104
رباعی شمارهٔ ۱۰ : ای روی تو آرزوی دیرینهٔ ما 162
رباعی شمارهٔ ۱۱ : گل صبح دم از باد برآشفت و بریخت 103
رباعی شمارهٔ ۱۲ : عشق تو ز دست ساقیان باده بریخت 120
رباعی شمارهٔ ۱۳ : ای جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست 84
رباعی شمارهٔ ۱۴ : پیری ز خرابات برون آمد مست 123
رباعی شمارهٔ ۱۵ : گفتم: دل من، گفت که: خون کردهٔ ماست 130
رباعی شمارهٔ ۱۶ : ماییم که بی‌مایی ما مایهٔ ماست 105
رباعی شمارهٔ ۱۷ : آن دوستی قدیم ما چون گشته است؟ 124
رباعی شمارهٔ ۱۸ : در دام غمت دلم زبون افتاده است 136
رباعی شمارهٔ ۱۹ : هرگز بت من روی به کس ننموده است 107
رباعی شمارهٔ ۲۰ : معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است 128
رباعی شمارهٔ ۲۱ : دل رفت بر کسی که بی‌ماش خوش است 142
رباعی شمارهٔ ۲۲ : عشق تو، که سرمایهٔ این درویش است 116
رباعی شمارهٔ ۲۳ : شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است 110
رباعی شمارهٔ ۲۴ : بیمار توام، روی توام درمان است 377
رباعی شمارهٔ ۲۵ : این دورهٔ سالوس، که نتوان دانست 122
رباعی شمارهٔ ۲۶ : پرسیدم از آن کسی که برهان دانست: 131
رباعی شمارهٔ ۲۷ : کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست 105
رباعی شمارهٔ ۲۸ : چشمم ز غم عشق تو خون باران است 109
رباعی شمارهٔ ۲۹ : اول قدم از عشق سر انداختن است 1168
رباعی شمارهٔ ۳۰ : از گلشن جان بی‌خبری، خار این است 91
رباعی شمارهٔ ۳۱ : با حکم خدایی، که قضایش این است 90
رباعی شمارهٔ ۳۲ : هر چند که دل را غم عشق آیین است 179
رباعی شمارهٔ ۳۳ : ایزد، که جهان در کنف قدرت اوست 116
رباعی شمارهٔ ۳۴ : در دور شراب و جام و ساقی همه اوست 105
رباعی شمارهٔ ۳۵ : هر چند کباب دل و چشم تر هست 92
رباعی شمارهٔ ۳۶ : گردنده فلک دلیر و دیر است که هست 89
رباعی شمارهٔ ۳۷ : بی آنکه دو دیده بر جمالت نگریست 135
رباعی شمارهٔ ۳۸ : اندر ره عشق دی و کی پیدا نیست 116
رباعی شمارهٔ ۳۹ : ای دوست بیا، که بی تو آرامم نیست 194
رباعی شمارهٔ ۴۰ : دل سوختگان را خبر از عشق تو نیست 76
رباعی شمارهٔ ۴۱ : رخ عرضه کنیم، گوی: این زر سره نیست 97
رباعی شمارهٔ ۴۲ : عشق تو ز عالم هیولانی نیست 111
رباعی شمارهٔ ۴۳ : دیشب دل من خیال تو مهمان داشت 112
رباعی شمارهٔ ۴۴ : افسوس! که ایام جوانی بگذشت 137
رباعی شمارهٔ ۴۵ : دردا! که دلم خبر ز دلدار نیافت 131
رباعی شمارهٔ ۴۶ : عالم ز لباس شادیم عریان یافت 105
رباعی شمارهٔ ۴۷ : زنجیر سر زلف تو تاب از چه گرفت؟ 167
رباعی شمارهٔ ۴۸ : در عشق توام واقعه بسیار افتاد 104
رباعی شمارهٔ ۴۹ : چون سایهٔ دوست بر زمین می‌افتد 95
رباعی شمارهٔ ۵۰ : غم گرد دل پر هنران می‌گردد 1265
رباعی شمارهٔ ۵۱ : از بخت به فریادم و از چرخ به درد 153
رباعی شمارهٔ ۵۲ : گر من روزی ز خدمتت گشتم فرد 104
رباعی شمارهٔ ۵۳ : نرگس، که ز سیم بر سر افسر دارد 93
رباعی شمارهٔ ۵۴ : حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد 115
رباعی شمارهٔ ۵۵ : دل در غم تو بسی پریشانی کرد 95
رباعی شمارهٔ ۵۶ : بازم غم عشق یار در کار آورد 111
رباعی شمارهٔ ۵۷ : دل در طلبت هر دو جهان می‌بازد 107
رباعی شمارهٔ ۵۸ : آنجا که تویی عقل کجا در تو رسد؟ 139
رباعی شمارهٔ ۵۹ : مسکین دل من! که بی‌سرانجام بماند 73
رباعی شمارهٔ ۶۰ : از روز وجودم شفقی بیش نماند 98
رباعی شمارهٔ ۶۱ : یک عالم از آب و گل بپرداخته‌اند 97
رباعی شمارهٔ ۶۲ : در سابقه چون قرار عالم دادند 75
رباعی شمارهٔ ۶۳ : زان پیش که این چرخ معلا کردند 83
رباعی شمارهٔ ۶۴ : بی روی تو عاشقت رخ گل چه کند؟ 93
رباعی شمارهٔ ۶۵ : هر کتب خرد، که هست، اگر برخوانند 83
رباعی شمارهٔ ۶۶ : قومی هستند، کز کله موزه کنند 107
رباعی شمارهٔ ۶۷ : در کوی تو عاشقان درآیند و روند 202 2
رباعی شمارهٔ ۶۸ : ملک دو جهان را به طلبکار دهند 118
رباعی شمارهٔ ۶۹ : دل جز به دو زلف مشکبارش ندهند 92
رباعی شمارهٔ ۷۰ : در بند گره‌گشای می‌باید بود 75
رباعی شمارهٔ ۷۱ : مازار کسی، کز تو گزیرش نبود 122
رباعی شمارهٔ ۷۲ : ای جان من، از دل خبرت نیست، چه سود؟ 95
رباعی شمارهٔ ۷۳ : حاشا! که دل از خاک درت دور شود 116
رباعی شمارهٔ ۷۴ : دل دیدن رویت به دعا می‌خواهد 185
رباعی شمارهٔ ۷۵ : ای از کرمت مصلح و مفسد به امید 107
رباعی شمارهٔ ۷۶ : یاری که نکو بخشد و بد بخشاید 93
رباعی شمارهٔ ۷۷ : عالم ز لباس شادیم عریان دید 108
رباعی شمارهٔ ۷۸ : این عمر، که برده‌ای تو بی‌یار بسر 99
رباعی شمارهٔ ۷۹ : افتاد مرا با سر زلفین تو کار 170
رباعی شمارهٔ ۸۰ : اندیشهٔ عشقت دم سرد آرد بار 98
رباعی شمارهٔ ۸۱ : در واقعهٔ مشکل ایام نگر 118
رباعی شمارهٔ ۸۲ : ای در طلب تو عالمی در شر و شور 148
رباعی شمارهٔ ۸۳ : اندر همه عمر خود شبی وقت نماز 134
رباعی شمارهٔ ۸۴ : دل ز آرزوی تو بی‌قرار است هنوز 86
رباعی شمارهٔ ۸۵ : بیزار شد از من شکسته همه کس 112
رباعی شمارهٔ ۸۶ : ای دل، سر و کار با کریم است، مترس 116
رباعی شمارهٔ ۸۷ : ای دل، قلم نقش معما می‌باش 95
رباعی شمارهٔ ۸۸ : امشب چو جمال داده‌ای خب می‌باش 94
رباعی شمارهٔ ۸۹ : آمد به سر کوی تو مسکین درویش 104
رباعی شمارهٔ ۹۰ : در دل همه خار غم شکستیم دریغ! 106
رباعی شمارهٔ ۹۱ : حاشا! که کند دل به دگر جا منزل 97
رباعی شمارهٔ ۹۲ : خاک سر کوی آن بت مشکین خال 111
رباعی شمارهٔ ۹۳ : در کوی خرابات نه نو آمده‌ام 89
رباعی شمارهٔ ۹۴ : ای جان و جهان، تو را ز جان می‌طلبم 489
رباعی شمارهٔ ۹۵ : عمری است که در کوی خرابی رفتم 83
رباعی شمارهٔ ۹۶ : ای یار رخ تو کرده هر دم شادم 91
رباعی شمارهٔ ۹۷ : آن وصل تو باز، آرزو می‌کندم 80
رباعی شمارهٔ ۹۸ : بی روی تو، ای دوست، به جان در خطرم 97
رباعی شمارهٔ ۹۹ : دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم 105
رباعی شمارهٔ ۱۰۰ : دل پیشکش نرگس مستت آرم 88
رباعی شمارهٔ ۱۰۱ : امشب نظری به روی ساقی دارم 115
رباعی شمارهٔ ۱۰۲ : امشب نظری بروی ساقی دارم 103
رباعی شمارهٔ ۱۰۳ : ای دوست، بیا، که با تو باقی دارم 114
رباعی شمارهٔ ۱۰۴ : در سر هوس شراب و ساقی دارم 101
رباعی شمارهٔ ۱۰۵ : جانا، ز دل ار کباب خواهی، دارم 96
رباعی شمارهٔ ۱۰۶ : اندر غم تو نگار، همچون نارم 126
رباعی شمارهٔ ۱۰۷ : یارب، به تو در گریختم بپذیرم 117
رباعی شمارهٔ ۱۰۸ : چون قصهٔ هجران و فراق آغازم 99
رباعی شمارهٔ ۱۰۹ : بگذار، اگر چه رندم و اوباشم 83
رباعی شمارهٔ ۱۱۰ : پیوسته صبور و رنج‌کش می‌باشم 127
رباعی شمارهٔ ۱۱۱ : با نفس خسیس در نبردم، چه کنم؟ 214
رباعی شمارهٔ ۱۱۲ : آوازهٔ حسنت از جهان می‌شنوم 95
رباعی شمارهٔ ۱۱۳ : آزاده دلی ز خویشتن می‌خواهم 120
رباعی شمارهٔ ۱۱۴ : در عشق تو زارتر ز موی تو شدیم 110
رباعی شمارهٔ ۱۱۵ : وقت است که بر لاله خروشی بزنیم 133
رباعی شمارهٔ ۱۱۶ : امروز به شهر دل پریشان ماییم 103
رباعی شمارهٔ ۱۱۷ : چون درد نداری، ای دل سرگردان 133
رباعی شمارهٔ ۱۱۸ : هر دم شب هجران تو، ای جان و جهان 99
رباعی شمارهٔ ۱۱۹ : هر شب به سر کوی تو آیم به فغان 108
رباعی شمارهٔ ۱۲۰ : تا چند مرا به دست هجران دادن؟ 134
رباعی شمارهٔ ۱۲۱ : هان! راز دل خستهٔ ما فاش مکن 98
رباعی شمارهٔ ۱۲۲ : خورشید رخا، ز بنده تحویل مکن 81
رباعی شمارهٔ ۱۲۳ : ای نفس خسیس، رو تباهی می‌کن 108
رباعی شمارهٔ ۱۲۴ : آخر بدمد صبح امید از شب من 1483
رباعی شمارهٔ ۱۲۵ : ای یاد تو آفت سکون دل من 173
رباعی شمارهٔ ۱۲۶ : ای دل، پس زنجیر تو دیوانه نشین 98
رباعی شمارهٔ ۱۲۷ : گر زانکه بود دل مجاهد با تو 131
رباعی شمارهٔ ۱۲۸ : ای مایهٔ اصل شادمانی غم تو 128
رباعی شمارهٔ ۱۲۹ : ای زندگی تو و توانم همه تو 131
رباعی شمارهٔ ۱۳۰ : آن کیست که بی‌جرم و گنه زیست؟ بگو 146
رباعی شمارهٔ ۱۳۱ : در عشق تو بی‌تو چون توان زیست؟ بگو 99
رباعی شمارهٔ ۱۳۲ : دارم دلکی به تیغ هجران خسته 116
رباعی شمارهٔ ۱۳۳ : چندن که خم باده‌پرست است بده 97
رباعی شمارهٔ ۱۳۴ : دل در طلب دنیی دون هیچ منه 122
رباعی شمارهٔ ۱۳۵ : آنم که توام ز خاک برداشته‌ای 123
رباعی شمارهٔ ۱۳۶ : ای لطف تو دستگیر هر بی‌سر و پای 128
رباعی شمارهٔ ۱۳۷ : پیری بدر آمد ز خرابات فنای 134
رباعی شمارهٔ ۱۳۸ : عشقی نبود چو عشق لولی و گدای 99
رباعی شمارهٔ ۱۳۹ : عیشی نبود چو عیش لولی و گدای 78
رباعی شمارهٔ ۱۴۰ : نی بر سر کوی تو دلم یافته جای 110
رباعی شمارهٔ ۱۴۱ : ای کاش! به سوی وصل راهی بودی 86
رباعی شمارهٔ ۱۴۲ : با یار به بوستان شدم رهگذری 92
رباعی شمارهٔ ۱۴۳ : نی کرده شبی بر سر کویت گذری 97
رباعی شمارهٔ ۱۴۴ : بردی دلم، ای ماهرخ بازاری 90
رباعی شمارهٔ ۱۴۵ : چون در دلت آن بود که گیری یاری 103
رباعی شمارهٔ ۱۴۶ : ای منزل دوست، خوش هوایی داری 139
رباعی شمارهٔ ۱۴۷ : در عشق، اگر بسی ملامت ببری 117
رباعی شمارهٔ ۱۴۸ : از آتش غم چند روانم سوزی؟ 106
رباعی شمارهٔ ۱۴۹ : هر لحظه ز چهره آتشی افروزی 109
رباعی شمارهٔ ۱۵۰ : هم دل به دلستانت رساند روزی 118
رباعی شمارهٔ ۱۵۱ : آیا خبرت شود عیانم روزی؟ 112
رباعی شمارهٔ ۱۵۲ : ای کرده به من غم تو بیداد بسی 101
رباعی شمارهٔ ۱۵۳ : گر شهره شوی به شهر شرالناسی 115
رباعی شمارهٔ ۱۵۴ : چون خاک زمین اگر عناکش باشی 108
رباعی شمارهٔ ۱۵۵ : ای کاش! بدانمی که من کیستمی؟ 161 1
رباعی شمارهٔ ۱۵۶ : گر مونس و همدمی دمی یافتمی 114
رباعی شمارهٔ ۱۵۷ : گر من به صلاح خویش کوشان بدمی 104
رباعی شمارهٔ ۱۵۸ : حال من خستهٔ گدا می‌دانی 85
رباعی شمارهٔ ۱۵۹ : در عشق ببر از همه، گر بتوانی 106
رباعی شمارهٔ ۱۶۰ : گفتم که: اگر چه آفت جان منی 135
رباعی شمارهٔ ۱۶۱ : ای کرده غمت با دل من روی به روی 124
رباعی شمارهٔ ۱۶۲ : تو واقف اسرار من آنگاه شوی 115
رباعی شمارهٔ ۱۶۳ : هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی 135
رباعی شمارهٔ ۱۶۴ : ای لطف تو دستگیر هر رسوایی 127