🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار فرهاد و شیرین
عنوان شعر خوانش نظرات
سرآغاز : الاهی سینه‌ای ده آتش افروز 104
در ستایش پروردگار : به نام چاشنی بخش زبانها 345
در راز و نیاز با خداوند : خداوندا نه لوح و نه قلم بود 114
در ستایش حضرت پیغمبر«ص» : حکیم عقل کز یونان زمین است 391
در چگونگی شبی که پیغمبر بر آسمان بر شد : شبی روشنتر از سرچشمهٔ نور 97
در ستایش حضرت علی «ع» : نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست 95
گفتار در آرایش و نکویی سخن : سخن صیقلگر مرآت روح است 81
حکایت : به حربا گفت خفاشی که تا چند 113
گفتار در نکویی خموشی و عشق : بیا وحشی خموشی تا کی و چند 122
گفتار در چگونگی عشق : یکی میل است با هر ذره رقاص 102
حکایت : یکی فرهاد را در بیستون دید 88
گفتار در ستایش عشق : زبان دان رموز کیمیا کیست 87
حکایت : به مجنون گفت روزی عیب جویی 135
حکایت : زلیخا را چو پیری ناتوان کرد 120
حکایت : یکی صیاد مرغی بسته پر داشت 155
گفتار در آغاز داستان و چگونگی عشق : مرا زین گفتگوی عشق بنیاد 115
در جستجوی جایی دلکش و سرزمینی خرم : ز هم پرواز اگر مرغی فتد دور 90
گفتار در رفتار خادمان شیرین به طلب نزهتگاه دلنشین و پیدا نمودن دشت بیستون و خبردادن شیرین را : خوشا خاکی و خوش آب و هوایی 85
گفتار اندر گفت و شنید غلامان شیرین با فرهاد و بردن او را به نزد شیرین مه جبین : حریص گنج بنای گهر سنج 85
گفتار درآوردن خادمان شیرین فرهاد را در نزد آن ماه جبین و دلربایی آن نازنین از فرهاد : چو شیرین خیمه زد بر طرف کهسار 105
گفتار در بیرون آمدن شیرین از مشکوی خسرو : بت پر شکوه ماه پر شکایت 138
گفتار اندر طلب نمودن شیرین استادان پرهنر را برای بنا نمودن قصر شیرین و یافتن خادمان فرهاد را : بنایی را که باشد حسن بانی 90
گفتار اندر دلربایی شیرین از فرهاد مسکین و گفت و شنید آن دو به طریق راز و نیاز در پردهٔ راز : خوشا عشق خوش آغاز خوش انجام 223
در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین : چو دید آن نوش لب شوخ پریزاد 115
در ستایش معرفت و مقام عشق : هزاران پرده بر قانون عشق است 131
در گفتگوی شیرین با فرهاد و تعریف کوه بیستون و مأمور نمودن فرهاد به کندن کوه بیستون : خوش آن بی‌دلی که عشقش کافر ماست 82
در جواب گفتگوی شیرین و قبول نمودن فرهاد کندن کوه بیستون را به جهت عمارت : بدو فرهاد گفت که ای سرو نوخیز 100
در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش : همایون دشتی و خوش مرغزاری 92
در پند دادن دایه به شیرین و دلداری از نازنین گوید : ز شاخی عندلیبی کرد پرواز 93
در بیان چگونگی عشق و آغاز کندن بیستون به نیروی محبت : خوشا بی‌صبری عشق درون سوز 127
در افزونی محبت فرهاد و شور عشق او در فراق شیرین : عجب دردیست خو با کام کردن 142
در اظهار نمودن شیرین محبت خویش را به آن غمین مهجور : اثرها دارد این آه شبانه 131
در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت : چو آن مه بر فراز بیستون شد 112
در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانی‌ست : اگر خواهی بماند راز پنهان 112
در توصیف دشتی که رشک گلزار بهشت بود و تفرج شیرین در آن دشت و رسیدن نامهٔ خسرو به او : بهار دلکش و باغ معانی 189
در حکایت گفتگوی آن بی‌خبر از مقامات عشق با مجنون و جواب دادن مجنون : شنیدم عاقلی گفتا به مجنون 162
در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران : که از ما آفرین بر آن خداوند 149
در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون : بهر جا وصل از دوری نکوتر 120
پاسخ دادن شیرین فرهاد را : چو از فرهاد، شیرین قصه بشنید 195
نازل شدن شیرین به دلجویی فرهاد مسکین در دامنهٔ کوه بیستون : چو نازل شد به فرش سبزه چون گل 120
امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق : به گرمی گفتش ار کار دگر هست 123
غزل خواندن فرهاد : که بر رویم نگاهی کن خدا را 107
پاسخ دادن شیرین پرستاران را : بگفت از راز من پوشیده دارید 110
در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب : چو شیرین کوهکن را دید با خویش 119