🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

شکاف

(ثبت: 208567)

جادوی تراشی چرب دستانه
خاطره‌ی پا در گریزِ شبِ عشقی کامیاب را
که کجا بود و چه وقت

به بودن و ماندن
اصرار می‌کند
بر آبگینه‌ی این جامِ فاخر
که در آن
ماهیِ سُرخ
به فراغت
گام‌های فرصتِ کوتاهش را
چنان چون جرعه‌ی زهری کُشتیار
نشخوار
می‌کند.

 

 

از پنجره
من
در بهار می‌نگرم
که عروسِ سبز را
از طلسمِ خوابِ چوبینش
بیدار می‌کند.

 

 

و دست‌کوک‌هایی چنین عجول
که این جمعِ پریشان را
به خیره
پیوندی نابه‌سامان
در کار می‌کند:

 

من و جامِ  خاطره را، و بهار را
و ماهیِ سُرخ را
که چونان «نقطه‌ی پایانی» رنگین و مُذهّب
فرجامِ بی‌حاصلِ تبارِ تزیینیِ خود را
اصرار می‌کند.

 

۳۱ فروردینِ ۱۳۴۴

 

 

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا