🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گاهی حتا معتقد می شوم مثلا که چه ؟
هفت خانِ بی پری را بی رخش طی کردم و
تازه به مازندران انتظار رسیده ام !!
دیروز که شاهنامه را باز می کردم
در صفحه ی سیاوش نامه ای تا خورده بود
بازش کردم خط رستم بود
و بوی یقه ی تهمینه و پهلوی سهراب …
( ما قرارمان چه بود مانا؟
قرار شد برکه ی خواب اساطیر را نیاشوبی )
نامه ی رستم بود اما
نوشته بود برای نام و ننگ
سی هزار بیت جنگیدم
سنگر به سنگر
مصرع به مصرع
هر کلمه ای که تو در این نامه ی خسروی می بینی
روزی کلوخی بود
که زیر سم اسب گردان کوبیده می شد
آه هر حرف این دیوان پردرد
هجای واپسین پوران گودرزست
ناله ی جانسوز کاووس است در زنجیر
هر خط این نامه
خون سیاوش است در طشت طلای تزویر
آه تهمینه ای ست در سمنگان سکوت !
اما تو به راستی فاتح خان هشتمی مانا
اشک شوق زنی
که نافش را با تیغ تردید بریده بودند
هان ! که جمله مردان منکوب مرگند
مگر ” آنکه دلش زنده شد به عشق ”
رستم راست می گفت
مرد بودم و مردانگی ام نطفه می بست در زمین
و کوه ها جوانه می زدند
مرد بودم و تنه ی تقدیر
وام می گرفت از بازوانم
و دشت بی غزال
اقتدا می کرد به سینه ام
آه مرد بودم و
پیاله ی پرهیز
در مشت خشمم می شکست
و یک موی سبیلم
به صد سرود رسوا می ارزید
_ رجز نخوان مانا
هنوز دلت بید مجنون است
از دوری دست هایش
اگر مرد بودی لااقل شعری برایش می گفتی
_ بی بوسه ی باد _
که لایق لاله ی لب هایش باشد .
نامه ی رستم بود
نوشته بود مانا
دریدن پوست پلنگ و کوبیدن کله ی دیو
همه به آن نمی ارزید
که شهسوار فکر زنی باشم و نبودم
شاهنامه به این بزرگی دامنی نداشت
که خستگی هفت خان را بر آن گریه کنم
تو اما باور کن
دگمه ی اول پیراهنش را که باز کردی
هزار شاهنامه در انگشتانت سروده شد
چرا که فتح سینه ی یک زن
فتح جهان بود
و این را فردوسی به من نگفت
فقط خنجری به دستم داد برای
پاره کردن پهلوی پسرم …
بیستم اسفند ۱۳۹۹
کرج
به دوست و همکار نازنینم : سیروس آزادی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (18):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (39):
آذر 30, 1401
سلام مانا بزرکوار
♤♤♤
به رسم انکه پنجره انتقاد باز است و اجازه از محضرتان دارم
♡♡♡
رستم اگر سر دیو کوبید و ….هدف ان “نام و ننگ نبود.”
و فتح دل زنی نبود که ان هم با کمی نگاه از بالا به پایین به نژاد زن باشد!!
“به آن نمی ارزید
که شهسوار فکر زنی باشم و نبودم”
گاهی زن نماد ماده شیر است و نشان از دلاوری زنان ایران دارد
شاهنامه شاه نامه هاست
فردوسی فقط خنجر به دستت داد؟!!!
او هیچ کاری دیگر نکرد؟
جه می گوید این متن سراسر انتقاد از حکیم توس!!!
شعر خراسانی شعر اغشته به حماسه است که بیشترین وامش را از اشعار بزرگانی چون فردوسی گرفته است.
اینست سزای فرهنگ سازان کهن؟!
یا شعر رئال و پست مدرن، جدیدا این دستور را داده است!؟
اگر از اوضاع معاصر انتقادی هست، چه ربطی به اساطیر کهن دارد؟!
کدام منتقد اینگونه بزرگان فرهنگش را به باد انتقاد بی منطق گرفته است؟!
مانای عزیز
فردوسی ریشه در فرهنگ ما دارد
همانگونه که عطار
جامی
مولوی
و
…
کاش قدری قدرشان را بدانیم
روزگارت خوش برادر شاعرم.
پاسخ
دی 1, 1401
به صفحه ی خودتان خوش آمدی بزرگوار . و چقدر خوب است که هیچ کس با مانا تعارفی ندارد و این تمرینی ست برای همه ی ما که عیب و حسن همدیگر را بازگوییم و در رفع مشکلات و ارتقای محسنات هم بکوشیم . اما جناب معصومی نازنین نه فقط عاشق شاهنامه که خاک پای فردوسی پاکزاد بوده و هستم چرا که همه ی ما بیش و کم به آن حضرت حکیم بدهکاریم . از کودکی با شاهنامه بزرگ شدم و هم خود هم کودکانم را با شاهنامه بالغ کردم . همچنین اگر چه برای مضامین عرفانی به عراق و برای محتوای اجتماعی به هند می روم . اما بر هیچ اهل دلی پوشیده نیست که خراسان مطلع حماسه بوده و ایران و زبان ایران و اساطیرش به سبک سخنوران خراسان مدیون ند . من بر سفره ی بلخی و رودکی و فردوسی و دقیقی و اسدی و … سالهاست که نشسته ام و افتخار می کنم به این سائلی و ریزه خواری . در این سروده نیز هیچ جسارتی به شاهنامه نداشته ( یا حداقل چنین نیتی در کار نبوده ) بلکه یک آشنازدایی ست . رستم به من نامه نوشته که تو از من خوشبخت تر بودی زیرا …..
و فکر کنم توضیح بیشتر را دوستان انجام دهند بهتر باشد .
از حضورتان بی نهایت خوشحال شدم . و خوشحال تر اینکه آغازگر بحثی شدید که مفید واقع خواهد شد .
پاسخ
دی 20, 1401
درود بر شما جناب مانا
به گفته ی شکلوفسکی : «هدف هنر افشای آن حسی است که از طریق ادراک (شهود) اشیاء حاصل میشود نه از دانستن (سطحی) شان. تکنیک هنر «بیگانه سازی» (نا آشناگری، غریب سازی) ابژه هاست تا بواسطه دشوار ساختن فرمها مدت زمان ادراکشان فزونی یابد چراکه عمل ادراک در نهایت خود دارای جنبهای از زیبایی است.»
بر طبق این مفهوم، هدف هنر، انتقال حس چیزهاست آنگونه که ادراک میشوند، نه آن سان که دانسته میشوند؛ از این رو هنر با افزودن بر دشواری و زمان فرایند ادراک، از آنها آشنایی زدایی میکند
شاید به دلیل اینکه ذهن مردم سرزمین ما از کودکی با انواع مقدس مآبی خو گرفته است، تحمل آشنایی زدایی در یک اثر هنری را کمتر (از مردمان سرزمین هایی که با این مقولات آشنایند) دارند.
اما از دید بنده اثر پیش رو نه تنها مورد مذمت نیست که به دلیل رویکرد نویی که دارد قابل تحسین است.
مانا باشید و شاعر🌷🌺
پاسخ
دی 21, 1401
با اجازه دوست قدیمی ام، مانای جان
♡♡♡
سرکارخانم اهن سلام
◇◇◇
در مورد ۴ خط اخر متن تان که به نوعی شاید مرتبط به نقد اینجانب باشد عرض شودکه:اولا نقد به شاهنامه یا دفاع از آن لا اقل در این مقال ربطی به تقدس نداشت، چه برسد به مقدس مآبی که حضرت عالی ان را مقدس مابی ناشی از خو گرفتن در کودکی می دانید که انهم جای بحث دارد.(لااقل من در ۱۷ سالگی کتب انجیل، تورات عهد قدیم و جدید و…مطالعه کرده ام حدود ۳۰ سال پیش).
دوما جنبه ادبی و فرهنگی ان مد نظر بود که مشخصا اشاره شد، فرم خراسانی بر گرفته از شاعرانی بزرگ همانند حکیم فردوسی و نظایر آنست. حال شما مردم ایران را به همین راحتی قضاوت کرده و خو گرفته با مقدس مآبی دانسته و خود را تافته ای جدا بافته از ایشان میدانید! و به همین راحتی صحه بر نظر احتمالی خود دارید؟ لااقل متن را مطالعه و نقدی منطقی بر آن وارد کنید.
بار دیگر از جناب مانا که در صفحه ایشان می نویسم، عذر خواهم.
پاسخ
دی 21, 1401
درود بر شما جناب معصومی بزرگوار
باید خدمتتان عرض کنم که بنده نقد شما را مطالعه نکرده بودم و نظر بنده ارتباطی با نقد حضرتعالی نداشت.
در هر صورت اگر سوءتفاهمی پیش آمده صمیمانه از شما پوزش میخواهم.
در پناه خداوند مهربانی ها باشید🌺🌸
پاسخ
دی 21, 1401
درودی دیگر بار
در پاسخ اجمالی که برایتان مرقوم کردم موفق نشدم از کاربری خودم وارد سایت شوم. بزرگوار قطعا اگر قصد من پاسخ به نقد شما بود که خب نقدتان را ریپلای میزدم. نقد من نقدی مستقل بر این شعر بود و با توجه به اشاراتی که فرمودید به نظر میرسد دریافت شما از مقدس مآبی چیزی بسیار متفاوت از منظور بنده است.
با این همه احترام به شما استاد بزرگوار را بر خود فرض میدانم و لزومی به ورود به بحث نمی بینم
پایدار باشید
پاسخ
دی 21, 1401
از ادب و متانت شما سپاسگزارم . قطعا جناب معصومی نیز اگر در نقدشان گله و شکایتی بوده از منظر خیرخواهی و مانادوستی بوده و به هر روی همه می دانند که صفحه ی این دیوانه ، خانه ی دوستان است تا هر آنچه که دوست دارند و روا می دارند و صلاح می بینند ، بگویند و بنویسند .
پاسخ
دی 21, 1401
سلام بر شما جناب مانای عزیز
♡♡♡
ضمن سلام مجدد به سرکار خانم اهن ارجمند
اگر اجازه فرمایید نقد و اشکال تراشی اینجانب ذیل شعر خوبتان حذف شود تا این سوء تفاهمات از بین رفته و دوستان هم راحت بنویسند.چون جنابعالی نقد خقیر را شیفت دادید به نظر دوستان و من فکر می کنم که اگر بحثی مرتبط به مطالب من است باید پاسخ دهم
لذا برای رفع این سوء تفاهم، اگر اجازه فرمایید سرکار خانم عسکری نقد حقیر را خذف نمایند، قول میدهم ذیل آثار شما دوست قدیمی و عزیزم دیگر تقدی ننویسم که موجب سوء تفاهم نشود .
♡♡♡♡♡
پاسخ
دی 21, 1401
سلام
کلا زیاد سر به سر اساطیر می گذارم چه ملی و چه مذهبی . اما این که چقدر این کار می تواند به شعر و هنر برسد یا نه ، باید نظر بزرگواران را جویا شد . از زحمتی که بر خود هموار نمودید سپاسگزارم . در مورد تابوسازی مردم ایران و البته مردم جهان هم بحث های جامعه شناسی زیادی در این مورد داشتم که به جنبه های مثبت و منفی کار پرداختم و شاید روزی که حال همه ی ما بهتر شد آنها را در همین سایت منتشر کنم .
پاسخ
دی 21, 1401
درودی دیگر بار
به دید من هر جا که چیزی تابو شد تفکر منجمد شد. اجازه دادن به آزادی خیال همواره بشر را در مسیر رشد قرار داده، زمانی کپی کردن از موسیقی اپرای کلیسا حرام بود چون آن موسیقی خاص مقدس شمرده میشد اما بتهوون نت ها را بعد از شنیدن نوشت و بعد قطعه های تازه ای ساخت و اجرا کرد که موسیقی را به طور کلی متحول کرد.
حرکت های نو گرایانه از دل چارچوب های سفت و سخت بیرون میزند و بالاخره راه خود را پیدا میکند…
پاسخ
دی 21, 1401
باعرض ادب ودرودبیکران.این سروده هم نوعی برون دادازاحساسات فردیست.چهره ی احساسی آن برچهره ی ادبی غلبه نموده وازاین باب شیرینی خودراداراست.شخصا”ازنوع بیان خوشم آمد.اما روی دیگرآن که،تمامی شاهنامه یک پیام دارد:مبارزه باپلشتی.
ازسوی دیگر،درآثارشاعران رسمی وکلاسیک ایرانی،نقدوکنایه ای نسبت به یکدیگرنیست.بالعکس،تقلیددرسبک وروش هست،وازهمین روآن آثارفاخربه وجودآمده.
هرازگاهی سروده هایی درسوژه های شاهنامه ازبزرگان حاضرمیبینیم،که بیشترین آنهامخاطبشان رستم ورخش است.
اماخدمت استادازمنظر شیخ اجل اگربخواهم بگویم:هم سینه لازم است وهم خنجروهم رستم!
پاسخ
دی 21, 1401
راستش را بخواهی فارغ از صحت و سقم هر نظری که البته امری ست نسبی ، خود به شخصه از حضور صاحبان نظر در این سایت و خصوصا در این صفحه خوشحالم و برای شما نیز که تازه افتخار آشنایی تان را کسب کردم حرمتی ویژه قائلم اگر که قابل و لایق بدانید .
پاسخ
آذر 30, 1401
سلام و احترام بر مانای عزیز
شاهنامه اولش خوش ست ولی آخرش ناخوش و دلخراش
انگار شاهنامه خواندم در این اثر
اینجا اول و آخر شاهنامه درد آور بود
زخم بود و خون
کاش در طول تاریخ اصلا خنجری ساخته نمی شد و دلی خراش بر نمی داشت
زنده باشید به مهر
درود هاااا
💐🙏💐🌹
پاسخ
دی 1, 1401
سلام
اول و آخر شهنامه خوش است
پاسخ
دی 2, 1401
سیاوش جان بستگی دارد که از چه دریچه ای به شاهنامه نگاه کنیم . اگر اسلام را فصلی تیره در تاریخ ایران بدانیم ، آخر شاهنامه ناخوش است و اگر آن را طلوعی تازه فرض کنیم آخر شاهنامه هم خوش است . گاهی فکر می کنم جمله ی معروف ” شاهنامه آخرش خوش است ” نوعی متلک بوده .
پاسخ
دی 2, 1401
شوربختانه جنگ بخش لاینفک زندگی آدمی و باقی جانداران است . و البته می توانستیم زمین و زمان بهتری داشته باشیم اما نشد و نخواستیم .
پاسخ
آذر 30, 1401
درود بر مانای عزیز!
یلدای من امشب با نامه ی رستم شور دیگری خواهد داشت!
یلدایت پرنور!
پاسخ
دی 2, 1401
دوست نازنین البته مانده بودم با یلدای بی یلدا چه کنم امسال ؟ شاد باشید و برای شادی که حق هر ایرانی ست تلاش کنید .
پاسخ
آذر 30, 1401
سلام مانای عزیز
با استاد معصومی موافقم
زهرِ قلمت به پای دشمن بخورد
در پناه خدا 🌿👏👏👏🌹🙏🌿
پاسخ
دی 2, 1401
سلام بر حضرت ابوی نازنین
استدعا دارم بر مانای شهرآشوب منت نهاده و یک بار دیگر نامه ی رستم را بخوانید . به هیچ روی در مرام من نیست که روبروی کسی بایستم که الگوی زندگی ام بوده و هست و ابیاتش یک به یک مشق سالهای کودکی و جوانی ام . همانطور که خود فردوسی نیز از زبان رستم می فرماید :
بترس از جهاندار یزدان پاک
خرد را مکن با دل اندر مغاک
من امروز نز بهر جنگ آمدم
پی پوزش و نام و ننگ آمدم
تو با من به بیداد کوشی همی
دو چشم خرد را بپوشی همی
پس جنگیدن رستم برای نام و ننگ ( عزت و آبرو ) بوده و در پی تاج و تخت و خواسته نبوده و در نیمی از شاهنامه هم حضور دارد ( سی هزار بیت ) …
اما رستم گله مند از پردازشگر خود است و مرا خطاب قرار داده که من هفت خان رفتم اما خان هشتم ( به دست آوردن دل یک زن ) را نرفتم و ” شاهنامه به این بزرگی دامنی نداشت که خستگی هفت خان را بر آن گریه کنم ”
و مرا خطاب قرار داده که قدر این خانی که به دست آورده ای را بدان چرا که هر زن تمامی جهان است . و از بخت پر آشوب خود می نالد که کاش فردوسی مرا مردی عاشق پیشه طراحی می کرد نه پهلوانی که ندانسته خنجر به پهلوی فرزند خود زده .
و این نه از ارزش رستم کم می کند و نه از مقام زن که
زن
نام
دیگر
خداوند
است ..
پاسخ
دی 12, 1401
سلام مانای عزیز
خوب شد که این اثر را باز به نمایش گذاشتی
سعادت یاری کرد دوباره آن را بخوانم.
این اثر هر چه هست یک تابلوی زیبایی ست از نوعی سرودن
سعی می کنم به محتوای آن کاری نداشته باشم سبکی جدید و منحصر بفرد است.
و پایان آن هم بسیار زیباست و البته کمی تلخ
تو اما باور کن
دگمه ی اول پیراهنش را که باز کردی
هزار شاهنامه در انگشتانت سروده شد
چرا که فتح سینه ی یک زن
فتح جهان بود
و این را فردوسی به من نگفت
فقط خنجری به دستم داد برای
پاره کردن پهلوی پسرم …
به نظر حقیر کاش اینگونه ختم میشد :
تو اما باور کن
دگمه ی اول پیراهنش را که باز کردی
هزار شاهنامه در انگشتانت سروده شد
چرا که فتح سینه ی یک زن
فتح جهان بود
اینجا هزار شاهنامه در پنج سطر نهفته است
چه کسی به فتح سینه ی یک زن اندیشیده است؟
این سؤال کلی ست
زن از دیدگاه مذهبیون ندانم کار نه دین داران فرهیخته شیطان است.
به همین خاطر برخورد مذهبیون با موجود مقدس زن همیشه نامقدس بوده است.
در پناه خدا 🌹
پاسخ
دی 12, 1401
سلام بر پدر بزرگوارم . و قطعا شما از هر زاویه ای که به این رقعه ی مانا بنگرید ، مدارا و مماشات و نوازش است و عیب پوشی …
پاسخ
دی 26, 1401
درود 👏🌷
پاسخ
دی 1, 1401
سلام احساس نکردم که این اثر انتقاد از شاهنامه باشد بلکه استفاده از شاهنامه است برای انتقاد
پاسخ
دی 2, 1401
و این احساست را دوست دارم چرا که شاهنامه قرآن ایرانیان است . شناسنامه ی آنها و سرگذشت نیاکان و بزرگان آنها ..
پاسخ
دی 1, 1401
باید بگممم..
عجیب غریب.. دوستداشتنی بود استاد آشنازدایی😁
خیلی باحال بود..👏👏
چقدر تخیلتون هزارتو داره..🤭
یه ابسیلون اگه تخیل شمارو داشتم میشدم نامیرای اول..😂
درود و شاد باشید استاد بزرگوار..🍉🍉
پاسخ
دی 2, 1401
ممکن است یکی خیال ببافد و دیگری خود به زیبایی خیال باشد . و به همان اندازه که مانا در خیالش پادشاهی می کند ، شما نیز بر اریکه ی وجاهت و ملاحت نشسته اید . پس قدر زیبایی ات را بدان . چون زیبایی با خوشکلی تفاوت دارد .
پاسخ
دی 3, 1401
🙈🙈🙈
سیپاس..🙈🙈
پاسخ
دی 1, 1401
درود بر مانای گرامی و دوست داشتنی🌿🍂☘️🌱🌹
اشکمون درامد بزرگوار ،بسیار زیبا و استادانه درودها🌹🌹🌹🌹🌾🍃🍃
پاسخ
دی 2, 1401
من بمیرم و اشک مسعود را جز به اشتیاق نبینم . دلت پر از پرتوی امید و موج شادی .
پاسخ
دی 3, 1401
درود و لب مریزاد مانای عزیز
زیبا سرودی
و زیبا خواندمت
رخش قلب و قلمت در خوان هشتم تیزتک باد 👌🌹🌹🌺
پاسخ
دی 12, 1401
سلام و تهنیت مرا پذیرا باش دوست گرانقدرم . حضورت نوازشگر است
پاسخ
دی 3, 1401
سلام
و
مانای گرامی
درست است که چارچوب شعر اساطیری و تاریخی ست.
اما این یک شعر عاشقانه است.
صحبت از خان هشتم!
و
فتح قلب و سینه زنی ست.
فردوسی بزرگ و شاهنامه هفت خان
کمک می کند تا خان هشتم مانا نمود پیدا بکند.
و اینکه مانای بزرگوار در خیلی از شعر ها
وارد افسانه ها و داستانهای بزرگ می شود
به انها ایراد می گیرد نقد می کند
بخه خودش بد وبیرا می گوید
و خیلی جاها هم جان سالم بدر می برد.
و این شجاعت و اعتماد به نفس می خواهد
که به گمانم دارد.
زنده باد🌹
پاسخ
دی 3, 1401
بعد از ارسال دیدم نه عکسم و نه اسم هست.
کیوان خسروی کسمایی هستم.
پاسخ
دی 5, 1401
سلام دوست عزیزم چقدر خوشحالم کردی با آمدنت . البته دو سه سالی هست که کمتر سر به سر اساطیر می ذارم و چنانچه حوصله کردی می توانی نگاهی به همین چندتا سروده ای که اینجا فرستادم بندازی . موقع ثبت کامنت باید ابتدا وارد کاربری ات بشی که نام و نشان بیفتد . نوشتن کامنت برای افراد غیرعضو امکان پذیر است اما مگر خود را معرفی کنند وگرنه نشانی از آنها بر جای نمی ماند . اگر پیش از ورود به اکانت ، چیزی بنویسی نرم افزار سایت متوجه عضو بودنت نمی شود .
و اینکه خوشحالم که منظورم را گرفتی
برخی دوستان دل رنج شدند و گمان شان این بود ، مانا به صاحب قرآن عجم _ حکیم فرزانه ی توس _ بی ادبی کرده است . و این از من دورباد که خاک درگاه بزرگان این سرزمین بوده و هستم .
پاسخ
دی 5, 1401
چقدر زیبا بود مانای عزیز
مثل این بود که شاهنامه را مرور کنم در ذهنم نقش بست
قلمت مانا🌺🍃🌺🍃💚💚
پاسخ
دی 10, 1401
سلام
خوش آمدید . هم نت خرابه و هم دچار حادثه شدم و فعلا بستری هستم
ممنونم بابت مهرتان
و عذرخواهم از اینکه دیر پاسخ دادم
پاسخ
دی 10, 1401
سلام جان مانا از گزند بلایا به دور باد
پاسخ
دی 12, 1401
سلام سیاوش جان
در کارگاه پتروشیمی سنندج دچار حادثه شدم ( سقوط و برخورد با جسم سخت ) خوشبختانه حالم از دولت دعای دوستان بهتر است . و فردا هم قرار است جراحی شوم . این چند روز نت داغان تر از همه وقت بود و به زحمت می توانستم به عزیزانم متصل باشم
پاسخ
دی 12, 1401
الحمدلله ان شاء الله در سلامتی کامل باشید
پاسخ
دی 15, 1401
سلام مانا جان
انگار همزاد پنداری قوی داری
ما خوردیم زمین و جراحی شما هم امان ندادی
دعا می کنم هر چه سریعتر حالتون خوب بشه و جراحی با موفقیت انجام شده باشه
فدای تو طارق❤️
پاسخ
دی 15, 1401
سلام
این افتخاری ست که در رکاب تان باشم و به حضرتتان اقتدا نمایم حتا اگر موضوع اقتدا ، مصدومیت و بیماری باشد
پاسخ
دی 21, 1401
سلام
امروز رفتم اسالم تا پس از 67 روز ماشینم را از پارکینگ به رشت منتقل کنم دیدم اگر کرگردن در این ماشین بود میمرد و متعجبم چگونه زنده مانده ام.
گفتم به شکرانه ی این بودن دوباره بیایم و بخوانمت.
حرف نداری…. همین
پاسخ
دی 21, 1401
سلام الحمدلله که بلا از وجود شریفتان دوری گزید زنده باشید
پاسخ
دی 21, 1401
سلام . یک بار در بوران اسالم گیر کردم و ناچار شدم شب تا صبح در همان جا بمانم . نزدیک بود به سرنوشت میرزا کوچک خان دچار شوم اما عمرم به جای بود و این افتخار نصیبم نشد . البته من چون همیشه ی خدا در جاده م ، معمولا با خودم همه گونه امکانات دارم و آن شب نیز به لطف نوشیدنی ها و خوردنیها و پوشیدنیهای ام زنده ماندم . به هر حال خوشحالم که شما زنده اید پس فرصتی ست تا زندگی کنید . چرا که زندگی پاداش زندگان است .
پاسخ
دی 10, 1401
درودها برشما بلا به دور نگران شدیم
انشالله که همیشه سلامت وتندرست باشید🌺🙏
پاسخ
دی 12, 1401
شکر خدا خطر اگرچه کمی با پرخاش ، اما از سر گذشت . و همچنان دوستان باید حضور و حیات مانا را تحمل کنند
از مهرتان سپاس فراوان
پاسخ
دی 7, 1401
درودها بر ادیب هنرمند جناب مانای عزیز.
شاهکاری خواندم از زیبا قلمتان و لذت بردم.
امید که در پناه یزدان پاک همیشه سلامت بمانید و بسرائید.
خدای من همه را از بلا نگهدارد.
🥀🥀🥀🍎🥀🥀🥀
پاسخ
دی 10, 1401
سپاس از زحمتی که متقبل شدید
خوش آمدید
پاسخ
دی 15, 1401
سلام
منتظریم خبر سلامتی مانا را بشنویم
سالم و تندرست باشید
پاسخ
دی 15, 1401
سلام
یک شنبه یا دوشنبه از بیمارستان کوثر سنندج ترخیص خواهم شد و پاسخگوی لطف دوستان خواهم بود .
پاسخ
دی 16, 1401
الحمدلله خداوند را شاکرم
پاسخ
دی 15, 1401
سلام بر مانای عزیز
♡♡♡
بلا دور است، انشالله هر چه زودتر سلامتی کامل برقرار شود
قبراق به سرکار برگردی و شادانه تر باشی
♤♤♤
پاسخ
دی 15, 1401
سلام رفیق
شکر خدا مورد مهمی نبود و هم اکنون سرحال و پر انرژی در حال سایت گردی هستم . از مهر و محبت تان سپاس فراوان دارم
پاسخ
دی 15, 1401
درود بر شما
با آرزوی سلامتی و توفیق الهی در پناه حضرت حق 🌷🌷
پاسخ
دی 15, 1401
سلام بر دوست نکته سنج و نغرگویم . ممنونم از زحمت تان
پاسخ
دی 19, 1401
درود ا//🌹🌹💐💐🌿🌹
پاسخ
دی 20, 1401
سلام و عرض ادب و خوشامد
پاسخ
دی 21, 1401
سلام و درود و خدا قوت
ببخشید که دیر دیدم.
آموختم. درودتان
پاسخ
دی 21, 1401
دیر امدی و درست آمدی بزرگوار
ممنون از زحمت و مهرت
پاسخ
شهریور 9, 1402
درودتان استاد مانا ادیب گرانقدر سپید زیبایی از قلم نابتان خواندم حقیقتا ارجمند و غمناک و فاخر و بسیار ستودنی 🧿🌻🌹🌸☘️🌟🌺🌻
که هرچه بگویم کم گفته ام و حق مطلب ادا نمی شود🌷✨🌱
باید بگویم بسیار توانمند دلنشین می سرایید و صمیمانه ،🌱🌸
و دکلمه ی شعر بصورت دو صدایی بسیار تاثیرگذار دلنشین است 💯💐
زنده باد 👏👏👏👏👏💯💯💯🌸🌟
حظ وافر بردم 🍀🌹🌸
نویسا مانید وسبز باشید و سرفراز
☘️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹☘️
.
پاسخ
شهریور 9, 1402
سلام فیروزه ی با احساس
ممنونم که همیشه با مهر و محبت می آیی و برای سروده هایی که گاهی خود نیز به آنها کم التفاتم و در میانه های روزمرگی و مشکلات بی پایانی که همیشه گریبانم را می گیرد ، آنها را فراموش می کنم .
پاسخ
شهریور 9, 1402
درود و از نظر من این شعر شاهکار تمام شعرهایی هست که در زندگی خوانده ام
خصوصا که حال و هوای شاعر وقت تولد این شعر را هرگز فراموش نخواهم کرد
اگر از من بپرسند بزرگترین حسرت تاریخ را کجا دیدی قطعا خواهم گفت:
نامه ی رستم بود
نوشته بود مانا
دریدن پوست پلنگ و کوبیدن کله ی دیو
همه به آن نمی ارزید
که شهسوار فکر زنی باشم و نبودم
شاهنامه به این بزرگی دامنی نداشت
که خستگی هفت خان را بر آن گریه کنم
این دردناک ترین حالت یک مرد است که بعد از آن همه غرور و هیبت و پیروزی و نامداری بگوید شاهنامه به این بزرگی دامنی نداشت
تا خستگی هفت خان را بر او گریه کنم😔
برای نقد فنی در مجالی دیگر خدمت میرسم اما فعلا خواستم بگویم
این تنها شعریست که جگر مرا میسوزاند
امیدوارم هیچ زمان دیگری دوباره نخوانمش مانا
پاسخ
شهریور 9, 1402
لب مطلب همان است که گفتم و گرفتی مجید جان
شاهنامه حالا نه آن منظومه ی فاخر ، که همین جهان تفکر و تخیل های خود ماست . و رستم نیز می تواند هر مردی باشد که هزارجور حماسه آفرید اما زنی در زندگیش نبود که او را آرام کند …. تو دعا کن هرگز این شعر را نخوانی و من دعا کنم هرگز این را دوباره نسرایم . اما مگر می شود ؟؟
پاسخ
شهریور 9, 1402
درود بر مهردادمانا و این شعر زیبایش
انچه همیشه در اشعار و نوشته های مانا برای من برجسته بود نگاه مانا به حضور زن در شعرش هست اصولا زن در شعر مانا و در نگاهش جایگاه ویژه و قابل احترامی دارد تاجایی که یادم هست در شعرش نوشته بود زن نام دیگر خداست و این نشان از قداست و حرمتی است که برای زن در شعرش قائل هست
اصولا زن همیشه در ادبیات ما در میان اشعار و نوشته ها از سه بعد مورد تجلیل و یا تحلیل قرار می گیرد :
1. نگرش زیباخواهانه 2. نگرش منفی 3. نگرش آرمانی
و لی در اشعار مانا همواره دو بعد آن برایش برجسته تر هست
بعد زیبا خواهانه و گاهی هم آرمانی
و این نشان از روحیه و حسن مهر طلبی است
مانا همیشه بر خلاف نگرش متداول جامعة خود، با دید باز به شخصیت زن می نگرد و او را در برخی خصلتهای فردی مردپسند خلاصه نمیکند او زن را شایستة پذیرفتن مسئولیت در سطح کلان اجتماعی می داند و نه تنها کمتر از مردان تلقی نمی کند، بلکه جایگاهی برتر هم به انها می دهد تا با نشان دادن شایستگی های خود، بطلان عقیدة عمومی را در خصوص شکنندگی و ناتوانی خود ثابت کنند.
در این شعر که نقبی به فرهنگ اساطیری مازده است بازهم رد پای زن و عشق پیداست
که شهسوار فکر زنی باشم و نبودم
شاهنامه به این بزرگی دامنی نداشت
که خستگی هفت خان را بر آن گریه کنم
تو اما باور کن
دگمه ی اول پیراهنش را که باز کردی
هزار شاهنامه در انگشتانت سروده شد
چرا که فتح سینه ی یک زن
فتح جهان بود
اگر چه برای مانا هیچ زنی بسان گلاله نخواهد شد
( این مجال خلاصه و گزیده ای بود بر مطلبی با عنوان زن در شعر مهردادمانا که امید روزی به رسم سپاس دوستی تقدیم نگاه زیباشناسانه اش شود و ایرادهایش را برقصورم ببخشد)
پاسخ
شهریور 9, 1402
تا زمانی که مملکت ما و آدم هایش از این شعارها دست برندارند حرمت زن فقط به اندازه ی اسپری رنگی روی دیوار و قلمبه حرفهایی در گوشه ی سایتی خواهد بود. و کیست که ببیند زنان واقعی غرق درد و بی پناه اند؟ شعار چه دردی از جامعه کم میکند؟ تا کی قرار است سر برنداریم از خواب هفت پادشاه؟ کی و کجا؟
ندیده ام حرف حقی گفته شود و به سرعت برقی و بادی حذف نشود. تقاضا دارم این کامنت پاک نشود🙏
پاسخ
شهریور 9, 1402
فعلا که درشرایط فعلی جامعه نه زن حرمتی که باید داشته باشد می بیند و نه مرد
وهریک به دردی و غمی گرفتار است بی هیچ امیدی و روشنایی
پاسخ
شهریور 9, 1402
👌👌👌
پاسخ
شهریور 9, 1402
عزیز دل ، من بمیرم و این دوستان را چنین مستاصل و اندوهناک نبینم . ای کاش می شد برای تسکین تک تک تان کاری کنم و جز شعر از مانا چه بر می آید ؟
پاسخ
شهریور 9, 1402
سلام عزیزدل
همه ی عمل ها نیز ابتدا شعار بودند . و همه ی شعارها روزی شعر و خیال . در شعرم زن حرمت دارد . در رفتار و کردارم نیز همیشه با زنان از موضعی برخورد کرده ام که سروده ام ….. کامنت شما نیز بر روی دیده ی مانا جا دارد و محال است من هیچ وقت کامنت کسی را که می دانم صداقت را فدای تظاهر نمی کند ، پاک کنم . دمت گرم که آمدی و نوشتی … باز هم بیا
پاسخ
شهریور 9, 1402
درود بر دوستانی که مانا را تصدیق می کنند و تصدقش می روند اما ناشناس . تا روزی شرمسار مهر روزافزونشان نباشم . هرچند برایم خوشتر بود تا نام نیک تان را بدانم و در مقام دستبوسی برآیم . درست است زن را ادامه ی اساطیر و ادامه ی الهه ها می دانم . و البته برایم گلاله نه زن ، که زندگی بود . گاهی رفتن به ماندن کمک می کنند . و گاهی ماندن ، رفتن را تسریع ..
پاسخ
شهریور 9, 1402
شاید روزی از زیر هفتاد حله سر برآرم و دستت را به نشانه پنجره ای که روبرویم گشودی ببوسم و بدانی که تو برایم پیامبری بودی درروزگار عزلت و غفلت و راهگشاییم شدی با دوستانی که هرکدامشان پیوندی داشتند با آب و آینه و مرا مرهون خودساختی
پاسخ
بستن فرم