🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

آخرین اشعار صباغ کلات

روایت بوسه 

خواب بی بوسه ، خواب بی هوده است 

غزل مثنوی

خوانش: 968

سپاس: 11

تعداد نظر: 20

می ومعشوقه ، حرام است ؛ و صفا ، نیز حرام

غم ، روا ؛ غصـه ، روا ؛ غمـزهء تبـ..ریز حرام

خوانش: 697

سپاس: 9

تعداد نظر: 23

زمین را ، هدیه شد حو ا ؛ که زیبایی  شود ؛ تفسیر

مخوان ؛ آیات تبعیدی ،  [ به سیبی ، ترک مأوا  کن]

بحر طویل

خوانش: 658

سپاس: 8

تعداد نظر: 22

گوش می کردم شبی؛ باجان خود چشم تو را

قصه دیگـر ، بود ؛ امـا ، گفتـه ، چیـز دیگر ی

خوانش: 955

سپاس: 10

تعداد نظر: 23

چهره اش گلزار؛و چشم،آتش فروز

ابـروان ، در هـم ؛ دیـون کهنـه تـوز

خوانش: 741

سپاس: 6

تعداد نظر: 25

 سلام عزیزانم . فرزندان گرامی ام . مسؤلین بزرگوار

به دلیلناتوانی جسمانی وکهولت، رسماً، اعلام می کنم .

خوانش: 981

سپاس: 7

تعداد نظر: 26

بوسه هم عین شراب است ؛ و به تعزیرکشد

خاصه ..! پر شور شود ؛ قصه ، به تأخیر کشد

خوانش: 796

سپاس: 10

« دودیم ؛ وگاهی آه ما ، بر آستانی  می رود »

……………..

قصیده

خوانش: 1060

سپاس: 8

مهررخشان،یاره زرین ، بـاره رخشی، زین کند

آب و تـاب زمهـریـرسـتـان  زم ، تـوزیـن کند

قصیده

خوانش: 971

سپاس: 7

ای …. پرده دار شوکت و نامـوس ها ! بکوش

تا… راز ،  بر مـلا ، نکنم  ؛ پـرده ام ، بپوش

قصیده

خوانش: 954

سپاس: 5

محفـل عشاق را ، شد صحنـه گردان ؛ مصلحت

فتنه ، گـر گشتـآور چـرخ سیاست بـاره هـاست

قصیده

خوانش: 1050

سپاس: 12

اربعینـی ، سـرخ صهبـایی ، به چالش ها کشید
هرم جوش ش،سرکشی ها کرد؛تاصهباشکست
خسته پر، در خیس باران، مضطرب تیهـوی دل
آشیان گم کرده، در ویرانه ای را ، پا ، شکست
از مـلاقــات پـدر ، خـرســنـد پـرآرام یـافـت
بازتاب ش، سنگ شد؛ پرتاب شد؛مینا شکست
شــام آخـر را ، خــرابـاتـی ، فـقـط فهـم آورد
شهر شـامی می شود ؛آیینـه ء دل ، تا ، شکست
شوکت و فـرّ و کیـانش ، بر تلی ، کاخـی نشاند
تا،که شد «خورشیدشهر» و ظلمت یلدا شکست
کاروان ، بـاز آمـد ؛ امّـا ، امّ غیــلان ، خـوار تـر
کی به شمشیری توانی لجّهءدریا شکست ؟

قطعه

خوانش: 946

سپاس: 8

تعداد نظر: 9

نازک ترین نارنجی ها
مـویه ره ، بستم ؛ ممـوید چینی ام ؛ کز بش زنی
چین پر، دارد جبین ؛ هی های…! پرچین، نشکنی
حافظی بختـی ، نجـویـد ؛ رنـدی یی معشوقه بـاز
طـالـع سعـد . ی ، نخـوانند ؛ از کـفی اهـریمـنی
بر گل بـرفی ، مشو مفتـون ؛ که سـازد ؛ آدمـک
بـرفـ ، برف ست ؛ و گلولـه در گلویش، بهـمـنی
چشمهء خورشید را، امکان چه داری؟ در قیاس
مـوشییی شبـکـور شعـلـه ، پاسـپـورتت برزنـی
گِل ، کجـا ! و بـوتـه ی پـردازش لعـلی مـذاب !!
بوسه زن گل بوتگان را، تاجـریزان ؛ گلشـنی !
چون ! پـزی ؛سـودای همآغـوشی از بسترخیـال
تـا ، طنیـن ، دارد ؛ بسـامـد را ، منـاری مـأذنـی
زیـر چتــرگل ، مـلـودی سـاز سـازی ایـده آل
: بوسهء شکرانهء سهـره ست ؛ مـأوا مـأمـنی
تـا ، بـر آرد منـبـری بر بـام ؛ جـار عشـق ، زن
عیـد فطرش ، سابق از تهلیـل و مـلـّی – میهـنی
باب تمـّت ، فصل تعـویض مقال ست ؛ از ادب_
در مبـادی_ گر نه ، درآداب ، داری ؛ خود زنی
آخـر….!. ای اقبـال اندروا ! , قبـالت کـرده گم
خود ،تنش پردازخویشی ؛ باز، برخود ، می تنی!
شد دل همسایه جان، داعش نشین؛آتش فشان
تا ، اروپـایی شـدن ، بیـلمــــاز ، می سـازد غنـی
نرخ یو . اس. بازی ات ، اعلا ، مهـاجر ساز شد
جام جمعیت ، پراست ؛ امنیت ار ، برجـام ، نـی

قصیده

خوانش: 1101

سپاس: 5

مــام میـهـن ، مـــرده ؛ در اقـلـیــم آبــاد خــــدا
دایه، چون، داعش شود ؛ سرشیشه ، قیری می کند
پـرورشگاهی است ؛ این دنیــای از اِشــراف ، دور
دسـت َاشـراف وزیرســتـان ، وزیــری ، می کنــد
جنگل مـولا ، در این غار است ؛ و تولیـدش ، ترور
هرکـه بـرفـش بیشتـر؛ تنـدیس میــری می کنــد
کودکش ،آتَش ، بیـار ؛ آتِش، مـدار ؛ و میـن شکار
این جمـاعت ، عاشـقی هـا ، بعـد پیــری ، می کنـد
باجوان ، اکسیر اعظم ، مشفـق است؛ امـا چه سود؟
بـرده تنــدآبـش ؛ نمـی دانـد ؛ اسـیـری می کنــد
انتحــار، عیـن بلاهـت ؛ مـایـه اش، حمـقی شگرف
آن سفیـه این سان ! به صد اسفه، امیـری ، می کند
فــاز رُنــد پهـلــوانــی ، نفـلـه ای مـانیـتـوریـسـم
دُردی اش، پشمین هیـولایی ست ؛ و پیری می کند
شعر «اقبـالی» در آرشیو ؛ و به روز ؛ این بول جناح,
درخیــال خـام خــود ؛ خیـــر خطیـری ، می کنــد
ادعـایــی منبعـث ، از هُـــرم شـام ، آدینـــه شـب
بر بـروت گـربه ، چـرب افتـاده ؛شـیـری می کنـد
دستU. S. A . . مریزاد ! این همـه ! زد ایلــدرم !
ترکبـــازی ، ترکتــاز ، از نـاگـزیـــری ، می کنــد
دیگ یـانگی ، تـه گـرفـت ؛ از تـاج نـو ، تـاراج نـو
دسـت ، بر کفکیـر، مـانـده ؛ بـاج گیــری می کنـد
چیـده نـارس ، نـو رسان دیکتـه ی هیتـلـر نـویس
موسیَ ن ، مـوسـولـیَ ن ، صیهـون نفیـری می کنـد
داعیـه ش ، این بـار ، داعش ساز شد ؛ با سـاز دین
مستشـاری ، بـدحنــا ، شـد ؛ مستشیـری می کنــد
جنگ سوم،خان هشت و خانه ها هم ، خاوری ست
پوزهء خـرسی به کنـدو ، خورده ؛ دیری می کنـد

قالب جدید

خوانش: 789

سپاس: 5

تعداد نظر: 18

چله ها ، هرماهه ، بر یارانه ، صـف می ایستیم
پیش عـابر بانـک ها ، رو بر هدف ، می ایستیم
تا ، مباد ! از نقص فنی ,, حاج مرد ؛ اشترخلاص,,
بچـه ی آدم صفـت ، در یک طـرف ، می ایستیم
آسمـان ، غــرد ؛ اگـر ، یـا ، بمـب ناپـالـم ، اوفتـد
مثل شـیـر شـرزه ، ببـری لاتخـف ! می ایستیم
تا ، به حّـج ، کم ناوریم ؛ اهلی گلـو ، می افشریم
زیر پـا ، تا ، سـبـز می گـردد علـف ؛ می ایسـتیم
این ذخـایر: عین جان ، درسینه ، دَو ، ماراتونیک
عمـره ای را ، ثبت نام ؛ از کیف کف ، می ایستیم
می بریم ؛ در,,یک هتـل حاجی شکــــم جنبانیان,,
نیم آنرا ، یک شـبه ، صرف الشرف ، می ایستیم
نیـم دیگررا ، ز ترس دزد ,[, حاج اش ، برکمر ,]
سربه لاک وسفت وسخت،عین کشف،میایستیم
تا ، به شیطان، فی المثل ، رمی جمـر، زیبا ! گزارد
تـابه در ، اسپـیـد پـف فیـلانـه تـف ، می ایستیم
پای حاجی گر ، بلغزد ؛ ختم صد حاجی ست؛ حتم
باز …هم ,, نوبت بگیـران بر تـلـف ,, می ایستیم !
کاش و کاش !عنوان,, حاج آقا خری…,,منسوخ شد
کفش و تن بان ، بهر باجی ، در کنف ، می ایستیم
……………………………………………………
تا ،….. سر و تـه کردن بـاقـر کنیـزی غـر غـروک
دست و پا، مجموعه سازد در صدف ، می ایستیم

خوانش: 627

سپاس: 4

تعداد نظر: 4

.

و …دمنه
…………..

خوانش: 972

سپاس: 8

تعداد نظر: 56

حیف… الله
شـیـره به لـیفـندک سر ، حــولـه مـدار می کنند
گیـج نمـــاد ، تـا ، شـدی ؛ حـوالـه ! بـار می کنند
خوف و رجای مخملین ، تیغ معلق ، از دو مـوست
بر سر یک دمـوکلیـوس ، هــزار هــزار می کنند
تقــویـت مصــالـح اسـت ؛ تـقـیـّــه هـای مـتـقـّی
دین که ، برای تنقیـه ست ؛ عقـد نقــار می کنند
صورت خوش و ظـریفتر ، مخرج صوت ، عشوه یی
امـالــه ی حـــروف را ، حقــنـه دو بـار ، می کنند
نـرمی نُـرم حیـلت است ؛ پسـآیش فتیـلت است
گسسته گیسـوان یـار، سـیـم سـه تـار، می کنند
چه شیوه ها! به کشّ و فشّ،آب دهان،زهابکش
هـوا پـزان ، حبـاب وش ، حقــهّ ، سـوار می کنند
بـانگ ملل،مساوی اند: بـانک مدیرتسویه است
زبـان مــادری کشـان ، تعــزیـــه ، کار ، می کنند
تفرقـت ، اصـل اول است؛ مضـایقـت ، نمی شود
قضیّه ، مـاستمــالی است ؛ تغـار تغـار ، می کنند
بــزم کــلاب شـان تیـــار ؛ از سـقـط سر حمــــار
به بـوی لاشـه ، دشت را ، اجـنـــّه زار ، می کنند
فقــر ابـو الفـواحشی ، ز در ، در آورنـد ؛ و پس
سجیّـه های خـلـق و خـو ، چپـّه ، قطـار می کنند
نـا و رمـق، کشـیـده را ، میـان کـالـه ، کـلّه پـا ی
نعل دو دست می کشند؛ کشته،شکار می کنند
هـژبـر پیـر ، چـون فتـد ؛ دَور شـغـالـگان ، رسـد
روبـه انـگ لـیس را ، شــــاهِ گــذار ، می کنند
نـوبت چـور می رسد ؛ چــوری حـوریـان ، دچــار
دولـت خـانـخـانـیک ، صـولـت آهــار، می کنند
سوخته شد زمین ؛ و خلق ،خسته ؛ ز لایطـاق ها
گزک دهـد به قحبـه ها ؛ هـوا ر هـوار ، می کنند
حـدّ فساد، تجـزیه است؛ جسم و روان و ملک را
کهنــه لحــاف مـــولـــوی ؛ حـاشیه دار می کنند

قالب جدید

خوانش: 1112

سپاس: 6

تعداد نظر: 32

تعداد نقد: 7

صباغ کلات

صهبا

صباغ کلات 05 آبان 1394

صهـبـا
شرمنده آب ، خـاک ، به سر می کنـد ؛ نقـاب

در قاب مـه ، نشد ؛ ذخیره کند ؛ ز آل هاشمی

بحر طویل

خوانش: 627

سپاس: 4

تعداد نظر: 10

تعداد نقد: 11

مرگ آزادی
ـــــــــــــــ
دیشب، از گلدسته ها ، فـواره می زد ؛ بوی عشق

وان دو چشم سبز گوهرشـاد ، می پرهیخت ؛ غـم

بحر طویل

خوانش: 1045

سپاس: 11

تعداد نظر: 47

نـگـه خـاص الهـی اسـت ؛ خـــدایـی اسـت ؛ به عشق

سکته در عالم جورست ؛ و صــدایی است ؛ به عشق

خوانش: 946

سپاس: 14

تعداد نظر: 37

تعداد نقد: 3