🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

اشعار با قالب: شعرنو-نیمایی

‎بى گمان گاهِ نه چندان دورى
‎من نمازى از عشق
‎روى يك تپه ى مُشرِف به غمت خواهم خواند…

‎روز خوبى كه دل آبستن يك باران است
‎و نوارى از نور
‎بر بلنداى قنوتم جاريست
‎و فضا از تب احساس زمين ملتهب است
‎وسكوت…
‎مثل يك دختر شيرين و لَوند
‎روى انديشه ي من مى رقصد…

شعرنو-نیمایی

خوانش: 1058

سپاس: 10

تعداد نظر: 9

تعداد نقد: 2

خزان به چلّه نشستم
چو عنکبوت به غاری
و تار بسته گسستم
که گل نبود و هزاری
هزار دیده شدم تار
با هزار حنجره خاموش
که با ظهور زمستان
دلم بهار نمی خواست
و یاد سبزه هم از بار دل که باره ی غم بود
به قدر ژاله ای از گونه های لاله نمی کاست
*
خزان به چلّه نشستم
چو عنکبوت به غاری
نسیم آمد و پروانه
تا که پلک گشودم
و چکّه چکّه ی قندیلهای یخ …
چه؟
بهار است؟
و صوت مبهم خفّاش بود اینکه شنودم:
بهار ، پنجره بگشود و بست
یار نیامد …
و باد قهقهه سر داد و قاصدک به دلم گفت:
هزار بار خزان را
اگر به چلّه نشستی
و تار بسته گسستی
ز من تو را خبر این است:
نوبهار نیامد.

شعرنو-نیمایی

خوانش: 857

سپاس: 5

تعداد نظر: 9

بی تو
اما از حضور عشق سرشارم
هیچ و پوچم
عشق می گوید که بسیارم
یادمان روزهای با تو بودن را
مثل مرهم
روی قاب خاطرات زخمی ام باید که بگذارم
نازِ لبخند همیشه شرمگینت را
جز دل آیینه ها با هیچ کس باید بنسپارم
*
مثل ابر آبستن باران نیسان
-این که می گویند بر هر درد درمان است-
می شود سلول سلول تن من چشم
و تمام هستی ام را
نذر لبهای تو می بارم
*
گوش نامحرم کر و چشم هریمن کور
حال و احوال خوشی دارم
هست این پاداش ایامی که با آیینه ها یارم.

شعرنو-نیمایی

خوانش: 674

سپاس: 3

تعداد نظر: 3