🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۵۳۸ : دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است

(ثبت: 172829)

دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است

زین پریشان نفس آیینه من تار شده است

چون سیه روی نباشم، که ز بیمغزی ها

مد عمرم چو قلم صرف به گفتار شده است

همچو رهزن به دلش دیدن منزل بارست

هر که را درد طلب قافله سالار شده است

هست آگاه ز محرومی من از دیدار

طفل شوخی که تهیدست ز گلزار شده است

می گدازد چو مه چارده از دیده شور

ساغر هر که درین میکده سرشار شده است

نیست از دوزخم اندیشه که از شرم گناه

هر سر مو به تنم ابر گهربار شده است

چون سپندست سویدا به دلم بی آرام

خال تا گوشه نشین دهن یار شده است

تن به تسلیم و رضا ده که ازین خوش نفسان

خار در پیرهن من گل بی خار شده است

صائب از سنگ ملامت گله ای نیست مرا

کبک من مست ازین دامن کهسار شده است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا