🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۹۶۰ : یک دل هزار زخم نمایان نداشته است

(ثبت: 173251)

یک دل هزار زخم نمایان نداشته است

یک گل زمین هزار خیابان نداشته است

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب

ابر سفید این همه باران نداشته است

جز روی او که در عرق شرم غوطه زد

یک برگ گل هزار نگهبان نداشته است

بر عندلیب زمزمه عشق تهمت است

عاشق دماغ سیر گلستان نداشته است

خود را چنان که هست تماشا نکرده است

هر دلبری که عاشق حیران نداشته است

خوان سپهر و سفره خاک و بساط دهر

پیش از ظهور عشق نمکدان نداشته است

خواهی شوی عزیز، ز چاه وطن برآی

یوسف بهای آن به کنعان نداشته است

صد جان بهای بوسه طلب می کنی ز خلق

دیگر مگر کسی لب خندان نداشته است؟

صائب اگر چه قلزم عشق آرمیده نیست

در هیچ عهد این همه طوفان نداشته است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا