🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۰۹۲ : هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت

(ثبت: 173383)

هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت

مجنون پی سیاهی چشم غزال رفت

چشم و دهان یار تلافی کند مگر

عمر عزیز را که به خواب و خیال رفت

خالش به خط سپرد دل خون گرفته را

از دزد آنچه ماند به تاراج فال رفت

روشن بود که چیست سرانجام ناقصان

در عالمی که بدر ازو چون هلال رفت

خاکش به سر، که بیضه درین آشیان نهد

مرغی که بر فلک بتواند به بال رفت

حاشا که گردد آتش دوزخ به گرد من

زآنهاکه بر من از عرق انفعال رفت

صائب به موم از آتش سوزان نرفته است

از فکر آنچه بر من نازک خیال رفت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا