🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۱۱۵ : تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست

(ثبت: 173406)

تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست

این سیل، بلنگر ز گرانباری دلهاست

هر حلقه ای از زلف تو، چون حلقه ماتم

از نوحه و از گریه و از زاری دلهاست

بی جلوه انجم، دل شب پرده خواب است

فیض شب آن زلف ز بیداری دلهاست

از شورش جانهاست پریشانی آن زلف

بیماری چشمش ز پرستاری دلهاست

از جلوه او، کیست ز دل دست نشوید؟

خار و خس این سیل، عنانداری دلهاست

مشکل که کند گوش، امان نامه خط را

خال تو که مشغول جگرخواری دلهاست

تا دل نشود بیخبر، آسوده نگردد

مستی عرق صحت بیماری دلهاست

صائب دو جهان سوزد اگر روی نماید

آن نور که در پرده زنگاری دلهاست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا