🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۱۷۵ : بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست

(ثبت: 173466)

بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست

خاموش نگردد ز فغان تا نفسش هست

چون رشته محال است کند راست نفس را

آن دانه گوهر که گره پیش و پسش هست

آن کس که کسش نیست، کس اوست خداوند

بیکس بود آن کس که درین خانه کسش هست

غافل نشود یک نفس از بال رساندن

هر مرغ که امید نجات از قفسش هست

در گردن خورشید کند دست حمایل

چون صبح هر آن کس که اثر در نفسش هست

تا هیچ نگردی، نتوانی همه گردید

کز بحر حباب است جدا تا نفسش هست

صائب چه خیال است کند خواب فراغت

چون نفس کسی را که سگی در مرسش هست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا