🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۱۹ : کشتی دریائیی دیدم دلم آمد به یاد

(ثبت: 173610)

کشتی دریائیی دیدم دلم آمد به یاد

حال دور افتادگان ساحلم آمد به یاد

برق را دست و گریبان گیاهی یافتم

گرمخونیهای تیغ قاتلم آمد به یاد

گوهری افتاده دیدم در میان خاک راه

حال جان در ورطه آب و گلم آمد به یاد

از نشاط بی ثبات غافلان روزگار

شوخی پرواز مرغ بسملم آمد به یاد

سرنگون دیدم در آن چاه زنخدان زلف را

قصه هاروت و چاه بابلم آمد به یاد

سربهم آورده دیدم برگهای غنچه را

اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد

نیست صائب کمتر از منزل حضور راه عشق

کافرم در راه اگر از منزلم آمد به یاد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا