🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۸ : خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا

(ثبت: 171319)

خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا

چون زنم گستاخ دست عجز در دامن ترا؟

پرتو خورشید را آیینه رسوا می کند

چون نهان از دیده ها سازد دل روشن ترا؟

بس که سیراب است دامانت ز خون عاشقان

جوی خون گردد، زنم گر دست در دامن ترا

آه مظلومان چه سازد با تو ای بیدادگر؟

کز دل سخت است در زیر قبا جوشن ترا

بس که شد محو تن سیمینت ای یوسف لقا

برنیاید از گریبان بوی پیراهن ترا

برنمی آید کسی با دورباش ناز تو

پرتو خورشید برمی گردد از روزن ترا

بر فقیران بسته ای راه سؤال از سرکشی

بسته برگردد دهان مور از خرمن ترا

زلف را دست نگارین می کند بوسیدنش

بس که خون بی گناهان است بر گردن ترا

برق عالمسوز را تسخیر کردن مشکل است

چون شود صائب به افسون مانع از رفتن ترا؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا