🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۹۹۹ : زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟

(ثبت: 174290)

زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟

که مسکن نیست بوی پیرهن با کاروان سازد

ندارد پرده پوشی پای خواب آلود چون دامن

همان بهتر که تیر کج به آغوش کمان سازد

به نرمی خصم بد گوهر حصار عافیت گردد

که مغز از چرب نرمی عمرها با استخوان سازد

هلال عید می سازد قد خم گشته ما را

همان عشقی که در پیری زلیخا را جوان سازد

چه خواهد کرد با دلهای مومین آتشین رویی

که با آهن دلی آیینه را آب روان سازد

مکن اندیشه از زخم زبان چون عشق صادق شد

که چون شد صبح روشن شمعها را بی زبان سازد

به پایان چون برم این راه بی انجام را صائب؟

که حیرانی مرا در هر قدم سنگ نشان سازد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا