🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۲۱۳ : خیال او به تدبیر از دل من برنمی آید

(ثبت: 174504)

خیال او به تدبیر از دل من برنمی آید

که هرگز خار خار از دل به سوزن برنمی آید

اگرنه دور باش ناله مرغ چمن باشد

ازین گلزار یک گل پاکدامن برنمی آید

به همت می توان زین خاکدان دل را برآوردن

که بی رستم زقعر چاه بیژن برنمی آید

مکن ای عقل در اصلاح من اوقات خود باطل

که غیر از عشق کار دیگر از من برنمی آید

گذشتم از فلکها تا کشیدم پای در دامن

که می گوید که کاری از نشستن برنمی آید؟

نگردد جامه فانوس نور شمع را مانع

حجاب جسم با دلهای روشن برنمی آید

مشو زنهار بهرجان رهین منت عیسی

که خفاش از خجالت روز روشن برنمی آید

مرا از میکشان بر لاله صائب رشک می آید

که تا می در قدح دارد زگلشن برنمی آید

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا