🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۲۷۴ : منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد

(ثبت: 174565)

منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد

این ترازوی سبکروح به یک مو گردد

بی سخن می برد از هوش نظربازان را

آه ازان روز که آن چشم سخنگو گردد

سرو را فاخته از طوق به زنجیر کشد

هر کجا جلوه گر آن قامت دلجو گردد

خاطر جمع بود در گره دلتنگی

گل نشکفته محال است که بی بو گردد

راز پنهان فلک ابجد طفلانه اوست

هرکه را جام جم از کاسه زانو گردد

پله عشرتش از قاف گرانسنگ ترست

در دل هرکه خدنگ تو ترازو گردد

دامن افشان ز ریاضی که تو بیرون آیی

سرو انگشت ندامت به لب جو گردد

هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل

می توان چید گل از یار چو بدخو گردد

هرکه شد واله و دیوانه لیلی نگهان

در نظر موج سرابش رم آهو گردد

سر مویی به دل خلق گرانی مپسند

که ترازوی مکافات به یک مو گردد

ماند در صفحه رخسار تو صائب حیران

طوطی از آینه هرچند سخنگو گردد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا