🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۵۳۹ : غم محال است که تدبیر دل من نکند

(ثبت: 174830)

غم محال است که تدبیر دل من نکند

این نه برقی است که دلسوزی خرمن نکند

سرو چون قامت عاشق طلبی جلوه دهد

چه کند فاخته گر طوق به گردن نکند؟

ما و فرهاد به یک زخم ز عالم شده ایم

خون ما خواب به افسانه دشمن نکند

همه شب ناخن من با دل من در جنگ است

چه کند صیقل اگر آینه روشن نکند؟

بال پروانه ما شمع تجلی طلب است

عشقبازی به جگرگوشه گلخن نکند

بس که غم قفل به دلهای پریشان زده است

غنچه ای در دل شب یاد شکفتن نکند

چشم صائب ز جمال تو چنان معمورست

که توجه به گل و لاله ایمن نکند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا