🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۸۳۹ : به روی گرم تو آیینه تا برابر شد

(ثبت: 175130)

به روی گرم تو آیینه تا برابر شد

بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد

زخال اگر چه بنا گوش نیک اختر شد

ازین ستاره شب زلف دل سیه تر شد

دل نظارگیان آب شد زدیدن تو

اگر زدیدن خورشید دیده ها تر شد

چه فتنه ها که ازو جای گرد برخیزد

به هر زمین که نهال تو سایه گستر باشد

ز جلوه سرو تو کیفیتی به بستان داد

که طوق فاختگان جمله خط ساغر شد

به چشم همت من استخوان بی مغزی است

سعادتی که زبال هما میسر شد

ز بیقراری بلبل کجا به حرف آید

ز خامشی دهن غنچه ای که پر زر شد

زچشم شور نگردد چو ماه دنبه گداز

شکاریی که درین صید گاه لاغر شد

ز بحر دور فتادم ز خودنماییها

یتیم زود شود قطره ای که گوهر شد

چرا چو سرو کنم دست از آستین بیرون

مرا که دولت آزادگی میسر شد

ستاره ریز کند چشم خلق را صائب

چراغ هر که ازان روی آتشین برشد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا