🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۰۰۱ : ز راه صلح مهیای جنگ می آید

(ثبت: 175293)

ز راه صلح مهیای جنگ می آید

ز مومیایی او کار سنک می آید

امید رحم بود کفر ازان خدا ناترس

که گر به کعبه رود از فرنگ می آید

ز شیشه بال پریزاد اگر شکسته شود

خیال یار هم از دل به تنگ می آید

غبار آه ز دل می شود بلند مرا

به شیشه دل هر کس که سنگ می آید

به چار بالش خاراست چون شرر جایم

ز بس که بر من از اطراف سنگ می آید

قد خمیده مرا شد به راه راست دلیل

به صیقل آینه بیرون ز رنگ می آید

چنان به عهد تو شد عام دردمندیها

که بوی درد ز داغ پلنگ می آید

خیال روی تو هم می رود ز دل بیرون

برون ز گوهر اگر آب ورنگ می آید

ز آسمان مقوس ز بس کجی دیدم

کمان به دیده من چون خدنگ می آید

مگر که هست امید اجابتی صائب

که آه بر لب من بی درنگ می آید

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا