🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۱۰۵ : شوق می از بهار گل اندام تازه شد

(ثبت: 175397)

شوق می از بهار گل اندام تازه شد

پیوند بوسه ها به لب جام تازه شد

از چهره گشاده سیمین بران باغ

آغوش سازی طمع خام تازه شد

زان بوسه های تر که به شبنم زگل رسید

امید من به بوسه وپیغام تازه شد

میلی که داشتند حریفان به نقل ومی

از چشمک شکوفه بادام تازه شد

از نوبهار سبزه مینا کشید قد

از آب تلخ می جگر جام تازه شد

زان خنده ای که غنچه به روی نسیم کرد

شاهد پرستی دل خود کام تازه شد

داغی که به به خون جگر کرده بود دل

از روی گرم لاله گلفام تازه شد

شب از شکوفه روز شد وروز شب زابر

هنگامه مکرر ایام تازه شد

حاجت به رفتن چمن از کنج خانه نیست

زینسان که از بهار در وبام تازه شد

زاحرامی شکوفه ولبیک بلبلان

دل را به کعبه رغبت احرام تازه شد

صائب ترا زسردی دوران خزان مباد

کز نوبهار طبع تو ایام تازه شد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا