🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۴۷۷ : چون رنگ می زمینا بیرون دوید باید

(ثبت: 175769)

چون رنگ می زمینا بیرون دوید باید

نه پرده فلک از هم دریدباید

کرسی چه حاجت آن را کز عرش برگذشته است

از زیر پای منصور کرسی کشید باید

سالی دو عید مارا از غم برون نیارد

از باده دوساله هر دم دوعید باید

گرحنظل فلک را در ساغری فشارند

با جبهه گشاده برسرکشیدباید

آنجا که شام ماتم گیسو ز هم گشاید

جانی به تازه رویی چون صبح عید باید

با هر سیه گلیمی نازکدلان نجوشند

تشریف پیرهن راچشم سفید باید

منشوررستگاری است طومار خودحسابان

در روزنامه خود هر روزدید باید

نوش دکان هستی آمیخته است با نیش

چون خنده ای دهد رو لب را گزید باید

سودای آب حیوان بیم زیان ندارد

از میفروش می رابا جان خرید باید

نتوان به پای رفتن این راه را بریدن

چندان که هست میدان از خود رمید باید

این آن غزل که گفته است وقتی کلیم غزنین

ای یار بی تکلف ما را نبید باید

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا