🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۷۳۱ : معشوق در برابر و مهتاب درنظر

(ثبت: 176023)

معشوق در برابر و مهتاب درنظر

آید دگر چگونه مرا خواب درنظر

از روی آتشین تودل آب می شود

گردد زآفتاب اگر آب درنظر

در حلقه های زلف تو هررشته رابود

چون تار سبحه صد دل بیتاب درنظر

آن را که نیست نور بصیرت نقابدار

باشد بیاض چشم ،شکرخواب درنظر

در آتشم ز حسن گلو سوزتشنگی

تیغ برهنه است مراآب درنظر

تا بوریای فقر مرا خوابگاه گشت

شد خارپشت بسترسنجاب درنظر

این بیخودی که دولت بیدارنام اوست

آید مرا چو چشم گرانخواب درنظر

ازوحشت است ماهی رم خورده مرا

هرموج ازین محیط چو قلاب درنظر

صائب دل مراست درآن زلف تابدار

ازلعل او همیشه لب آب درنظر

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا