🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۳۲۵ : گفتگوی عشق را من در میان انداختم

(ثبت: 176617)

گفتگوی عشق را من در میان انداختم

طرح جوهر من به شمشیر زبان انداختم

نامی از شور محبت بر زبانها مانده بود

این نمک من در خمیر خاکیان انداختم

داشت بردورهدف جولان خدنگ اهل فکر

این پریشان سیر را من بر نشان انداختم

روی دریای سخن را خاروخس پوشیده داشت

این خس و خاشاک را من برکران انداختم

چرخ کاه کهنه ای می داد پیش از من به باد

دانه من در آسیای آسمان انداختم

من ز لوح خاک شستم ابجد عشق مجاز

شورش عشق حقیقی در جهان انداختم

جلوه یوسف نیفکنده است در بازار مصر

از سخن شوری که در اصفهان انداختم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا