🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۳۸۹ : داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم

(ثبت: 176681)

داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم

شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم

دست من پیش از لب خواهش چو گل وامی شود

درگره باشد چو شبنم آبروی سایلم

می کند در لامکان جولان دل آزاده ام

گربه ظاهر همچو سرو بوستان پا در گلم

از سماعم گرچه رنگین است بزم روزگار

نیست در طالع نثاری همچو رقص بسملم

حفظ آب رو بود بر من گواراتر زآب

دست رد بر سینه دریا گذارد ساحلم

گو نیارد هیچ کس صائب به خاک من چراغ

بس بود شمع مزار از دست و تیغ قاتلم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا