🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۶۴۸ : چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم

(ثبت: 176940)

چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم

هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟

در نهانخانه غیب است کلید دل من

این نه چشم است که برهم نهم و باز کنم

دام مرغان گرفتار بود ناله من

آه از آن روز که دام تو پرواز کنم

التفات تو مرا بر سر ناز آورده است

گر کنم ناز به عالم، به تو چون ناز کنم؟

خضر در بادیه شوق ز همراهی من

آنقدر دور نمانده است که آواز کنم

پرده طاقش از شیشه تنکتر گردد

سنگ را گر صدف گوهر این راز کنم

صورت حال من آن روز شود بر تو عیان

که دل سنگ ترا آینه پرداز کنم

می کند چرخ ستمگر به شکر خنده حساب

لب مخمور به خمیازه اگر باز کنم

صائب از عشق جوانمرد گدایی دارم

آنقدر صبر که خون در جگر ناز کنم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا