🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۸۷۱ : ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم

(ثبت: 177163)

ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم

گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم

قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک

چون کعبه دل به چشمه زمزم گذاشتیم

مردم به یادگار اثرها گذاشتند

ما دست رد به سینه عالم گذاشتیم

چیزی به روی هم ننهادیم در جهان

جز دست اختیار که بر هم گذاشتیم

دادند اگر عنان دو عالم به دست ما

از بیخودی ز دست همان دم گذاشتیم

الماس، بی نمک شده بود از موافقت

تدبیر زخم و داغ به مرهم گذاشتیم

بی حاصلی نگرکه حضور بهشت را

از بهر یک دو دانه چو آدم گذاشتیم

صائب فضای چرخ مقام نشاط نیست

بیهوده پا به حلقه ماتم گذاشتیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا